جاکشی

معنی کلمه جاکشی در لغت نامه دهخدا

جاکشی. [ ک َ / ک ِ ] ( حامص مرکب ) عمل جاکش. ماست کشی. لحاف کشی. رجوع به جاکش شود.

معنی کلمه جاکشی در فرهنگ معین

(کِ ) (حامص . )عمل و شغل جاکش .

معنی کلمه جاکشی در فرهنگ فارسی

عمل و شغل جاکش قوادی یا اندازی .

معنی کلمه جاکشی در ویکی واژه

عمل و شغل جاکش.

جملاتی از کاربرد کلمه جاکشی

صفای صورت او را طراز قدرت کرد کجاکشید به‌مقدور بر خط تقدیر
جز بدین روش دادن و بر این منش ایستادن، اگر همه در راه خدا باشد، پیله وری است و به آئین بازاریان خریدار آزار، گران فروشی و ارزان خری. چنانکه دیده و دانی دارایان سیم و زر، و خداوندان گاو و خر پس از آنکه با گوهر سیاه کاسه و نهاد خشک ناخن نیروها آزمایند و از روی آوردن و پشت کردن سرخ ها و زردها آیند، دو پول سیاه جز بدریافت چار حور سپید در آستین ننهند و به دست خواهند اگر چه دستار سبزش بر سر ندهند، هیچ شرمی آزرم خواره که به پولی دو ناسره بدین رسوایی از بار خدای و پاک پیمبر تا سه و تلواس جاکشی داشته باشد، پیداست که در چه شمار است و زربنده و خر گدای کدام بازار، مصرع: زین هر دو نام ماند چو سیمرغ و کیمیا.
جاکشی همچو بار پنبه بود که به ظاهر کلفت و لنبه بود
بلا اینجاکشید و کل لقا شد از آن اینجایگه عین بلا شد
کان زمانی که عهد نورانی است جاکشی بهتر از پریشانی است
خرچرانی جاکشی گندم نمائی جوفروش بلعم مصر ریا... بر صیصای یزد
خوش بر حریف سفله سپردی عروس ملک تمثال جاکشی به تو زیبد ز شهریار
بلا اینجاکشید او ازتمامت وز اوگویند بیشک تا قیامت
طلب میکردم اینجاگنج جانان بسی اینجاکشیدم رنج جانان