جانوار

معنی کلمه جانوار در لغت نامه دهخدا

جانوار. [ جان ْ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) جانور. ( ناظم الاطباء ). رجوع به جانور و جانوران شود.

معنی کلمه جانوار در فرهنگ فارسی

جانور

جملاتی از کاربرد کلمه جانوار

چنان دان فکندیش صحرا و مرد همه جانوار استخوانش بخورد
آن گاه گوییم : کتابت نوعی از قول است و سپس از قول است. نبینی که نخست مردم را به قول باید رسیدن تا از قول کتابت راه یابد؟ و نیز هر کتابتی قول است و هر قولی کتابت نیست، چنانکه هر مردمی جانوار است و هر جانوری مردم نیست. پس چنانکه مردم نوع حیوان است، کتابت نوع قول است. و قول کتابتی است که زبان مر او را قلم است و آن هوا کز دهان مردم بیرون آید به منزلت خطی است دراز و آواز بر آن هوا به منزلت سیاهی است بر خط و لوح این کتابت هوای بسیط و بیننده مر آن کتابت را بر این لوح که یاد کرده شد، به گوش بیند. و کتابت نیز قولی است که قلم مر او را به جای زبان است و خط مر او را به جای آن هواست کز دهان گوینده بیرون آید و سیاهی بر آن خط به جای آواز است بر آن هوا، و لیکن پذیرنده این قول سطح خاک است یا چیزهای خاکی، و مردم مر این قول را به چشم شنوند. پس یابنده این هر دو گفتار نفس مردم است و دست افزار نفس از بهر او مر قول را آواز را شنوایی است و مر کتابت را بینایی است، چنانکه طرفی از این معنی به آغاز این کتاب گفته ایم (پیش از این). و اکنون همی گوییم که کتابت قولی است از گوینده که (آن) خاصه است و مر غایبان را از حضرت دانا، و زمان او- اعنی غایبی- به دو گونه باشد : یکی آنکه به مکان حاضر نباشد و دیگر آنکه به زمان حاضر نباشد، و قول خاصه است مر حاضران مکانی و زمانی را.
مرداب انزلی در شمال منطقه آبکنار با مساحتی در حدود ۲۰ هزار هکتار از بزرگ‌ترین زیستگاه‌های طبیعی جانواران ایران محسوب می‌شود. این مرداب به دلیل موقعیت جغرافیایی از نظر میزان بالای رطوبت و آب با هیچ‌یک از تالاب‌های ایران قابل مقایسه نیست.