بار خدا دست و دلی دهد که خداوندی های والا را به بازوی بندگی و نیروی پرستندگی پاداش توانم داد و نیکخواه و بد اندیش سرکاری را اگر خود پرداز دشنام و انداز درودی باشد ساز آشتی و پرخاشی توانم کرد.بادامه و بالا پوشی که نشان فرستاده اند و نوید داده، آن مایه شادکامی زاد و شرمساری رست، که با هفتاد گفتن و نوشتن راز نیارم سرود و باز نیارم نمود. بار خدا نوا و نواخت والا در دو کیهان ده بالا به خوشتر آئین و آهنگی پاداش بخشد. این خود نخستین خداوندی و بنده نوازی سرکار نیست. سال ها است جامه پوش و جامگی خواریم و در سایه مهربانی و میزبانی والا روز گزار و روزی گمار. فرموده اند من و ترا در برگ و ساز زندگی کیش بیگانگی در میان است و شیوه بیگانگی برکران.
سپاس از جامگی خواران استغنای نازستی شکایت از دعاگویان انداز عتابستی
همه صیرفی طبع بازارگان جگرخوارهٔ جامگی خوارگان
شنیدم سر کارخان سه چهار بار بر سر انجمن فرموده و سوگند یاد نموده که اگر علی بیدگلی پنجاه تومان حسن را برون از رنج نامه و خواست و آسوده از کم و کاست کارسازی سازد، و افسانه بوک و مگر بر کران اندازد، من نیز پنجاه تومان بدان در فزوده که دیر یا زود خانه وی از گرو باز رهد و جامه جامگی خواران نیز نوشود. پاداش این کار را نیز یک قلق پانصد تومانی زود رسید سخته و بی سوخت تهی از تیتال و ساختگی با علی خواهم پرداخت. سود هر دو در این سودا است و گوهر کام و رامش در این دریا، دانه برافشان و خرمن برساز، مشت در پاش و خروار بر گیر.