جاماندن

معنی کلمه جاماندن در لغت نامه دهخدا

جاماندن. [ دَ ] ( مص مرکب ) بجای ماندن. فراموش شدن چیزی که باید برده شود و ماندن آن در آن جای. فراموش شدن چیزی در جائی. بجا گذاشتن چیزی از روی فراموشی.

معنی کلمه جاماندن در فرهنگ معین

(دَ ) (مص ل . ) فراموش شدن چیزی در جایی .

معنی کلمه جاماندن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- فراموش شدن چیزی از کسی . ۲- بجای ماندن چیزی از کسی عمدا یا سهوا .

معنی کلمه جاماندن در ویکی واژه

فراموش شدن چیزی در جایی.

جملاتی از کاربرد کلمه جاماندن

احمد مدان در طول عمر خود در هنرهای عکاسی، خوشنویسی و موسیقی فعالیت می‌کرد. او پس از بازگشت به ایران در ۱۳۷۴ طی ۲۰ سال به‌صورت بر عکاسی از عناصر بومی جنوب مرکزی ایران متمرکز شد. عکاسی از افراد، میراث فرهنگی، خوراکی‌ها، طبیعت و… پرداخت که حاصل این تلاش به‌جاماندن ۳۵هزار قطعه‌عکس پشت‌نویسی‌شده بود.
چه حکمتست عروس جوان بجاماندن وزان نه عار بود مر ترا نه استشعار
در پایان روز نخست بریتانیایی‌ها ۷۵۱۲ کشته و ۱۰۰۰۰ زخمی متحمل شدند و آلمانی‌ها در چند نقطه خطوط ارتش پنجم بریتانیا را شکستند. پس از دو روز به ارتش پنجم بریتانیا فرمان عقب‌نشینی داده شد اما بسیاری از سربازان در استحکامات انگلیسی‌ها جاماندند که توسط پیاده‌نظام آلمان نابود شدند. علاوه بر ارتش پنجم بال راست ارتش سوم بریتانیا هم مجبور به عقب‌نشینی شد تا محاصره نشود.
۱۳۹۵ گفتگو به بهانهٔ نمایشگاه سربازان و اسبانی که جاماندند، گفتگو کنند: نازنین شادپی، روزنامه هنرمند