تیماردار. ( نف مرکب ) پرستار. خادم. غمخوار. متعهد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : همه پرگناهان که پیش تو اند نه تیماردار و نه خویش تو اند.فردوسی. || مغموم. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ): نبرده گزینان اسفندیار از آنجا برفتند تیماردار.دقیقی ( از یادداشت ایضاً ).رجوع به تیمار و دیگر ترکیبهای آن شود. || ضابط ملک و دارای شغل و کار. ( از ناظم الاطباء ).
باشد اندر اصل خود خر پس شود تصحیف حر آنکه خواهد اصل هر اندوه مر تیماردار
ور نکردی خوار تیمار توام در چشم خلق وز غم و تیمار تو تیمارداری دارمی
وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ او بهمه چیز دانایست کارگزار و راستکار و تیماردار، بینا بهر چیز، دانا بهر کار، آگاه بهرگاه.
رب العالمین گفت اعتماد و تکیه بر اینان مکن و کارساز و تیماردار از خود ایشان را مپندار که اول و آخر منم، ابتدا و انتهاء کار و حال تو من شایم، ظاهر و باطن منم. ترا به داشت خود من دارم و نهایتهای تو من راست کنم.
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ اقوال مفسّران مختلف است در معنی جبت و طاغوت. عکرمة گفت: نام دو صنماند که در میان مشرکان معروف بودند، و آن را عبادت میکردند، ضحاک گفت: جبت اینجا حیی اخطب است و طاغوت کعب اشرف. هر دو حاکمان جهودان بودند و سران ایشان. قومی گفتند: جبت نام بتان است و طاغوت نام سدنه بتان. و سدنه خدمتکاران و تیمارداران باشند. و گفتهاند: جبت نامی است کهانت را، و طاغوت نامی است هر چه را بپرستند جز از خدا. و گفتهاند هر چه اللَّه تعالی آن را حرام کرد آن را جبت گویند، و به
همین پرگناهان که پیش تواند نه تیماردار و نه خویش تواند
زمانی عندلیب از وی جدا نیست مگر نزدیک او تیماردار است