تیماج

معنی کلمه تیماج در لغت نامه دهخدا

تیماج. ( اِ ) چرم بودار که آن را بلغار و ادیم نیز گویند و این لفظ ترکی است... و در مدار به «جیم » فارسی است ( تیماچ ). ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). چرمی است رنگین و بوی خوش دارد. درشب طلوع سهیل آن را رنگ و بوی حاصل شود. ( شرفنامه منیری ). پوست گوسپند دباغی شده. ( ناظم الاطباء ). قسمی چرم اعلی ، مقابل میشن. قسمی پوست پیراسته ستبر و محکم. ( از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا ).

معنی کلمه تیماج در فرهنگ معین

(اِ. ) پوست بز دباغی شده .

معنی کلمه تیماج در فرهنگ عمید

پوست دباغی شدۀ بز، پرنداخ، ساختیان، کورکانی، کوزکانی.

معنی کلمه تیماج در فرهنگ فارسی

پوست بزکه آنرادباغی کرده باشند
( اسم ) پوست بز دباغی شده .
چرمی است رنگین و بوی خوش دارد

جملاتی از کاربرد کلمه تیماج

بر سرت سروری اگر زیبد ای تو را گنده تر تن از تیماج
چشم بد خواه تو خلیده بخار هم بر آنسان که سیخ در تیماج
از پادر آمد از دست شد دل زان موزهای صغری و تیماج
نزدیک سفارش ها کردم و از دور نگارش ها که سالی دو ابره خوش تار و پود «خوری» باف به سرکار میر ابوجعفر فرست، و نیز همواره پاس اندیش پیک و پیام باش. دو سال یکبار جفتی گرگابی که سختی چرم و نرمی تیماجش پا در کفش دو بندی میر مدینه و چکمه میر حاج یارد کرد، نیز انباز نیاز سازی خوشتر.چنان می دانستم همه ساله نیاز گزاری و همه روزه نامه نگار. این روزها در ری نوشته ای از وی رسید که بارها پاس سفارش های ترا به صفائی نگارش ها کرده ام و پوشیده های راز و نیاز دل را که خامه روشنگر و ترجمان است گزارش ها. باری پیامی نداد و اگر همه دشنامی باشد پاسخی نفرستاد. اگر از این پس گرمی ها را سردی زاید و یگانگی را بیگانگی فزاید، گناه از من مدان و آستین بیزاری میفشان. چرا چون تو جوانی تازه بازار که در رسته کیهانت هزار کار است و هنوزت خریداری نیست، و کالای پذیرش را روز بازاری، نبایستی چنین سست شناخت و کم نواخت باشد. ابره و خرمای این دوست نه آنست که دل بهانه سگالد و لب فسانه سراید. هر کس را پایگاهی دگرگون است و شمار یاران یکدل از هنجار بیگانه ساران صد دله بیرون. یکی گویان از دو پرستان جدا کن و سایه از آفتاب بازشناس. اگر تا اکنون نیاز را ساز داده ای و به سر کارش نفرستاده ای نامه پوزش نگار انباز نوا داشته، اگر همه بر دست ابر و باد است فرستادن خواه، و آینده پشت بر هنجار گذشته به یک پای پاداش ایستادن، چرخ های رنگین و کوزه های سنگین که در چنگ آقا رضا و از سنگ آقا رجب سوده ماند از وی بخواه.
هم از سستی بختش آئینه خشت هم از نکبتش چرم تیماج شد
به خلاف دگر اعیان که عجب باشد اگر جلد آهوی ختن فرق کنند از تیماج
متیماجل شیئیعن خیال یجل عن الاحاطة و المثال