تیزنظر. [ ن َ ظَ ] ( ص مرکب ) شاهی البصر. شفن. حنادرالعین. ( منتهی الارب ): نسر؛ مرغی تیزنظر است چنانکه از چهارصد فرسخ می بیند. ( از منتهی الارب ) : تیزنظر باید بود تا بداند که لذت قصوی و انس اعلی آنها راست. ( جهانگشای جوینی ). رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.
معنی کلمه تیزنظر در فرهنگ فارسی
شاهی البصر شفن
جملاتی از کاربرد کلمه تیزنظر
چشمه آن آفتاب خواب نبیند فلک چشمت از او روشنست تیزنظر عاشقی