تیر کشیدن

معنی کلمه تیر کشیدن در لغت نامه دهخدا

تیر کشیدن. [ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) درد کردن. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). احساس درد نمودن در امتداد یک خط. ( ناظم الاطباء ). دردی تند و تیز از جائی ( در بدن ) آغازیدن و بزود به جای دیگری منتهی گشتن چنانکه در اوجاع مفاصل و گزیدگی زنبور و جز آن. درد تندی که در قسمتی باریک از تن ، از جائی شروع شده بجائی ختم شود: انگشتم تا بیخ بغلم تیر می کشد. ( از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا ).
- تیر کشیدن بینی ؛ باریک شدن آن چنانکه در ضعف و سستی بسیار. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
- تیر کشیدن زخم ؛ بهم کشیده شدن زخم و سوزش کردن آن. ( آنندراج ) :
چسان ز درد چنین می توان مسلم جست
کشید تیر چو زخمم ز پشت مرهم جست.تأثیر ( از آنندراج ).

معنی کلمه تیر کشیدن در فرهنگ معین

(کِ دَ ) (مص ل . ) درد گرفتن عضوی از بدن انگار که سوزنی در آن فرو می کنند.

معنی کلمه تیر کشیدن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) درد گرفتن اعضای بدن چنانکه گویی سوزنی در آن فرو میکنند .

معنی کلمه تیر کشیدن در ویکی واژه

درد گرفتن عضوی از بدن انگار که سوزنی در آن فرو می‌کنند.

جملاتی از کاربرد کلمه تیر کشیدن

پدیداری علائم آنفلوانزا ممکن است یک یا دو روز پس از ابتلا به‌طور کاملاً ناگهانی آغاز شود. معمولاً لرز و بدن‌درد نخستین نشانه‌ها هستند، اما بروز تب نیز از علائم رایج در آغاز ابتلا به بیماری است و دمای بدن به بازهٔ ۳۸ تا ۳۹ درجهٔ سانتیگراد (حدود ۱۰۰ تا ۱۰۳ درجهٔ فارنهایت) می‌رسد. بسیاری از افراد به اندازه‌ای بیمار می‌شوند که چندین روز در بستر می‌مانند، و دردها و تیر کشیدن‌هایی را در سراسر بدن خود تجربه می‌کنند که در پشت بدن و پاها دردناک‌ترند.
از جرأت قومی که بر او تیر کشیدند انگشت ز ناوک بدهن بود کمان را