تکسیر. [ ت َ ] ( ع مص ) نیک شکستن. ( زوزنی ). بسیار شکستن. ( منتهی الارب ) ( از غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) : گر من به شکستن خم آیم فریاد مکن بگاه تکسیر.سوزنی.|| خشمناک شدن : فلان یکسر علیک الفوق او الارعاظ؛ او خشمناک است بر تو. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). || قرار دادن کتاب را بر چند باب. ( از اقرب الموارد ). || جمع کردن اسمی را که نه جمع سلامت بود. ( زوزنی ). جمع کردن کلمه را بر تغییر بناء آن و این اصطلاح علمای حرف است. ( از اقرب الموارد ). جمع التکسیر، جمع که بنای واحدش متغیر گردد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || به اصطلاح تعویذنویسان تقسیم کردن اعداد اسم بر خانهای تعویذ بنهجی که از هر طرف شمار برابر افتد. ( غیاث اللغات ). در علم جفر نوعی از بسط باشد... و بر علم جفر اطلاق گردد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به بسط شود. || در اصطلاح مهندسان بمعنی مساحت مستعمل است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
معنی کلمه تکسیر در فرهنگ معین
(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - شکستن . ۲ - مساحت کردن .
معنی کلمه تکسیر در فرهنگ عمید
شکستن، درهم شکستن، شکاندن.
معنی کلمه تکسیر در ویکی واژه
شکستن. مساحت کردن.
جملاتی از کاربرد کلمه تکسیر
بدان که جمع بر دو گونه باشد: یکی جمع سلامت گویند، و دیگر را جمع تکسیر.
کرده چون زیق قوا را در گل حکمت نهان پس به تکسیر هوا یک یک مجزا ساخته
هر آنچه بودیم اول همان شویم آخر رود حروف به تکسیر تا رسد به زمام
در عرضگاهِ یومالحساب چنانک لفظِ نبوّت از آن عبارت کردهست، داغِ این خسارت بر ناصیهٔ تو نهند که آیِسٌ مِن رَحمَهِٔ اللهِ؛ و چون بر خصم ظفر یافتی، این خود نقدِ حال باشد و چون نیافتی و روزگارِ مشعبذنمای بقلب المِجَنّ اندیشهٔ ترا مقلوب گردانید و قرعهٔ شکست بر قلبِ لشکرت افتاد و طایرِ اقبالِ تو مکسورالقلب، مقصوصالجناح از اوجِ مطامحِ همّت در نشیبِ نایافتِ مراد گردید و تقدیر که مفرّق جماعتست، جمعِ لشکرت را به تکسیر رسانید، لابدّ به سلامتِ سر راضی باشی که از میان بیرون بری تا اگر اسباب و اموال به تاراج شود، باری نجاتِ سر را ربحِ رأسالمال عافیت گردانی ع ، وَ مَن نَجَابِرَأسِهِ فَقَد ربِحَ برخوان، لیکن چون فراهم آمدهی عمرها از مال و خواستهی وافر از دست رفته باشد و دامنِ استظهار افشانده شده و از یمین و یسار جز دستِ تهی در آستین نمانده، فیما بعد مناهجِ احکامِ دولت و مناظمِ دوامِ ملک بر وفقِ مراد چون توان داشت؟
چو من سلیم دماغی شکسته دل نه سز است که هست جمع سلامت مسلم از تکسیر
احمد بن محمد اغریسی با نسبتهای راشدی و حسنی، (۱۸۳۶–۱۸۸۹م) قاضی، شاعر و فقیه مالکی الجزایری در سدهٔ نوزدهم میلادی/سیزدهم هجری و فرزند محمد بن عبدالقادر اغریسی بود. همراه پدرش به فاس کوچید، سپس در طنجه مبادی علوم فقهی را آموخت. پس از آن به تونس و ولایت شام|شام رفت و از علمای زیتونه و دمشق بسیار آموخت. به سطیف بازگشت و قضاوت آن را عهددار شد، سپس قضاوت اربعاء و مستغانم را برگرفت. حدود ۳۰ سال به قاضی جایهای گوناگون بود. الحسام فی تکسیر السهام و کنز الرغائب فی منتخاب الجوائب دو اثر برجستهٔ اوست.
جواهر آن حقایق دان که تغییر نیابد در زمانی هم نه تکسیر
تکسیرا دا موتا با مرور اسناد اظهار میکند که احتمالاً رود تبیت که فرناندس از آن عبور کرد رود کازامانس بودهاست (۱۲ درجه، ۳۳ دقیقه و ۷ اینچ شمالی و ۱۶ درجه، ۳۵ دقیقه و ۵۰ اینچ غربی، سگنال) و خلیج شنی که آخرین نقطه سفر وی بود اطراف کیپ وارلا (و در ۱۲ درجه، ۱۷ دقیقه و ۱ اینچ شمالی و ۱۶ درجه، ۴۵ دقیقه و ۵۰ اینچ غربی پایین کیپ راکسو در منتها الیه شمالی گینه بیسائو قرار دارد). یعنی فرناندس ۵۰ لیگ (نه ۱۱۰ لیگ) بعد از کیپ ورت دریانوردی کرد. اما کماکان دورترین نقطه اکتشاف پرتغالیها در دهه ۱۴۴۰ است.
و از این جنس وی را طُرف بسیار است و من مختصر کردم. و این طریقی سخت ستوده است راه سلامت را بی تکسیر اندر صَحْو بر کمال. و پیغمبر علیه السّلام گفت: «مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللّهِ و الیَوْمِ الآخِر فَلا یَقِفَنَّ مَواقفَ التُّهَمِ. هر که به خدای ایمان دارد و به روز قیامت، بر مواقف تهمت مه ایستیدا.»
قوله تعالی: قالُوا یا شُعَیْبُ أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُکَ ابن عباس گفت: شعیب نماز بسیار کردید از آن جهت این سخن گفتند یعنی این نمازهای فراوان تو میفرماید ترا که ما را از پرستش بتان بازداری. حمزه و کسایی و حفص «أ صلاتک» خوانند بر لفظ واحد، یعنی أ قراءتک التی تقرأها فی صلوتک تامرک، و قیل دینک یامرک ان نترک ما یعبد آباؤنا من الاصنام، أَوْ أَنْ نَفْعَلَ این «او» بمعنی واو است، هم چنان که فلان گویند یرکب البغل او الفرس یعنی مرة هذا و مرة ذاک أَنْ نَفْعَلَ عطف است بر ما یَعْبُدُ نه عطف است بر أَنْ نَتْرُکَ یعنی أ صلاتک تامرک ان نترک ما یعبد آباؤنا و فعلنا فی اموالنا ما نشاء. و آنچه ایشان در مال خویش میکردند بخس بود در کیل و وزن و تکسیر الدّراهم و الدّنانیر، یعنی اذا تراضینا فیما بیننا بذلک فلم تمنعنا منه، میگوید: ما خود رضا دادیم و پسندیدیم آنچه میکنیم از بخس و تکسیر، تو چرا ما را باز میداری. و در شواذّ خواندهاند «ما تشاء» به تاء، و برین قرائت أَنْ نَفْعَلَ عطف بر أَنْ نَتْرُکَ باشد و معنی آنست که سفیان ثوری گفت: کان یأمرهم بالزّکاة فاجابوه بذلک. إِنَّکَ لَأَنْتَ الْحَلِیمُ الرَّشِیدُ این سخن بر وجه استهزا گفتند و بوی ضدّ این خواستند یعنی انک لانت السّفیه الغاوی. این هم چنان است که خزنه آتش بو جهل را گویند: ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ و روا باشد که این سخن بتحقیق گفته باشند یعنی انّک فینا حلیم رشید فلیس یحمل بک شقّ عصا قومک و لا مخالفة دینهم. هم چنان که قوم صالح گفتند: یا صالِحُ قَدْ کُنْتَ فِینا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا و الرّشید یصلح للفاعل و المفعول، تقول: رشد رشدا و رشد فهو رشید و ارشده اللَّه فهو رشید مرشد و مرشد فیهما جمعا.
ای عجب این بند پنهان گران عاجز از تکسیر آن آهنگران
و جمع تکسیر آن بود که بنده اندر حکم واله و مدهوش شود و حکمش چون حکم مجانین باشد.