توافی

معنی کلمه توافی در لغت نامه دهخدا

توافی. [ ت َ ] ( ع مص ) افزون شدن قوم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || خفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه توافی در فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - وفا به عهد کردن با یکدیگر. ۲ - با هم تمام کردن .

معنی کلمه توافی در ویکی واژه

وفا به عهد کردن با یکدیگر.
با هم تمام کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه توافی

تا آنگاه که مقرّی و آرامگاهی دیگر مهیّا کند و حقّ تلافی آنچه تلف شده باشد، از گردشِ روزگار به توافی رسانَد.» موش گفت:« این فصل اگرچه مشبع گفتی، اما مرا سیری نمی‌کند، چه حمیّتِ نفس و ابیّتِ طبع‌، رخصتِ آن نمی‌دهد که با هر ناسازی درسازد که مردانِ مرد از مکافاتِ جورِ جایران و قصدِ قاصدان تا ممکن شود، دست باز نگیرند و تا یک تیر در جعبهٔ امکان دارند از مناضلت و مطاولت خصم عنان نپیچند و سلاحِ هنر در پایِ کسل نریزند.
خرجنا من قری الوادی دخلنا القصر یا حادی توافیتم بمیعادی و باح الراح ساقیکم
قوله: «وَ إِنَّ لَکَ مَوْعِداً» یعنی موعد العذاب یوم القیامة، «لَنْ تُخْلَفَهُ» قرأ ابن کثیر و ابو عمرو و یعقوب «لن تخلفه» بکسر اللام ای لن یغیب عنه و لا مذهب لک عنه بل توافیه یوم القیامة. و قرأ الباقون «تُخْلَفَهُ» بفتح اللام ای لن تکذبه و لن یخلفک اللَّه ایاه، و المعنی ان اللَّه تعالی یکافئک فعلک لا یفوته. «وَ انْظُرْ إِلی‌ إِلهِکَ» بزعمک، ای الی معبودک، یعنی العجل «الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عاکِفاً»، دمت علیه مقیما تعبده، ظلت اصله ظللت و لکن اللام الاولی حذفت لثقل التضعیف و الکسر، و بقیت الظاء علی فتحها، و «عاکِفاً» منصوب لانّه خبر ظلّت. «لَنُحَرِّقَنَّهُ» یعنی بالنار، «ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ» ای لنثیرن رماده «فِی الْیَمِّ نَسْفاً». قال ابن عباس: احرقه بالنار ثم ذراه فی البحر. معنی آنست که بسوزیم آن را و بباد بردهیم و پراکنده کنیم بروی دریا، و این از آیات و عجایب دنیا یکیست که آتش هرگز زر را نسوخت و نسوزد مگر گوساله سامری، بر قول ایشان که گفتند گوساله باصل خویش زرین مانده بود و لحم و دم نگشته و ازو یک بانگ گاو بیامده، و در شواذ خوانده‌اند «لنحرّقنه» بفتح نون و ضم راء ای لنبردنه بالمبرد، میگوید آن را بسوهان بسائیم، آن گه بدریا افکنیم. و علی قول الحسن یروی ان موسی اخذ العجل فذبحه فسال منه دم، لانّه کان قد صار لحما و دما، ثم حرقه بالنار، ثم ذراه فی الیم. و عن عکرمة قال لما جاء موسی و حرق العجل و نسفه فی الیم استقبلوا الجریة فجعلوا یشربون منه لحبهم العجل، قال اللَّه عزّ و جل: «وَ أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ».