تنمر

معنی کلمه تنمر در لغت نامه دهخدا

تنمر. [ ت َ ن َم ْ م ُ ] ( ع مص ) دراز کشیدن آواز وقت ترسانیدن و بیم کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || پلنگی نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تشبه به پلنگ در خلق و رنگ. ( از اقرب الموارد ). || در خشم شدن چون پلنگ. ( زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). خشم گرفتن و زشتخوی شدن. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : بر حول و قوت خویش اعتماد کرد و از عواقب خطر و تهور و خواتیم بغی و تنمر غافل ماند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 197 ). || دگرگون گشتن و متغیر شدن ، یقال : تنمر له ؛ تشبیه است به پلنگ ، بدان جهت که پلنگ دیده نشود مگر آنکه از خشم متغیر و برگردیده باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه تنمر در فرهنگ معین

(تَ نَ مُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) مانند پلنگ شدن .

معنی کلمه تنمر در فرهنگ عمید

۱. پلنگی نمودن، مثل پلنگ شدن.
۲. [مجاز] تندخویی کردن، خشم کردن.

معنی کلمه تنمر در ویکی واژه

مانند پلنگ شدن.

جملاتی از کاربرد کلمه تنمر

و اذا تنمر بالعتاب فکل جلد مقشعر وید کدک الصم الجلا میدالصلاب من الحجر
زانصاف تو آهوی سبکدل با شیر همی کند تنمر