تنسیق

معنی کلمه تنسیق در لغت نامه دهخدا

تنسیق. [ت َ ] ( ع مص ) آراستن و ترتیب دادن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). انتظام و ترتیب دادن.( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). پیوستن سخن و جز آن. ( تاج المصادر بیهقی ). بنظم کردن سخن و جز آن. ( زوزنی ).
- تنسیق الصفات ( اصطلاح بدیع ). رجوع به تنسیق صفات شود.

معنی کلمه تنسیق در فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - نظم دادن . ۲ - به هم پیوستن .

معنی کلمه تنسیق در فرهنگ عمید

نظم و نسق دادن، ترتیب دادن و آراستن.

معنی کلمه تنسیق در فرهنگ فارسی

نظم ونسق دادن، ترتیب دادن و آراستن
۱ - ( مصدر ) نظم دادن نسق دادن ترتیب دادن . ۲ - آراستن رسته کردن بهم پیوستن . ۳ - ( اسم ) نظم نسق . ۴ - آراستگی . جمع : تنسیقات .

معنی کلمه تنسیق در ویکی واژه

نظم دادن.
به هم پیوستن.

جملاتی از کاربرد کلمه تنسیق

چیست شغل شاعران تنسیق اوصاف و نعوت چیست دأب منشیان تلفیق القاب و کنی
اى گربه! همیشه در صحبت بودن خوش نیست، هرذى حیات را سعى معاش و فکر مأکول و مشروب و ملبوس نمودن و خرج عیال و اطفال و مرمت خانه و ترتیب و تنسیق باغ و فکر هیمه و چراغ و نفع و نقصان و تهیه‌ى اسباب منزل را لازم است، و اگر ترک همه کنى و مدام در صحبت باشى عافبت رسوائى و پریشانى خواهى داشت و دشمن را شادکام خواهى نمود.
شاها تویی که از پی تنسیق عالمت سر رشتهٔ نظام به دست کفایت است
صنعت: تنسیق الصفات