تنحنح
معنی کلمه تنحنح در فرهنگ معین
معنی کلمه تنحنح در فرهنگ عمید
معنی کلمه تنحنح در فرهنگ فارسی
۱- ( مصدر ) آواز از سینه بر آوردن برای صاف کردن گلو تا صدا نیکو گردد سرفه زدن خفیدن . جمع تنحنحات .
معنی کلمه تنحنح در دانشنامه اسلامی
برخی سه بار تنحنح را قبل از استبراء برای مرد مستحب دانستهاند؛ لیکن مستندی برای آن یافت نشده است. استبراء تنها برای مرد مستحب است؛ لیکن برخی گفتهاند: زن نیز بهتر است پس از ادرار و پیش از شستن موضع، اندکی مکث نموده و تنحنح کند.
حکم تَنَحنُح در نماز
تَنَحنُح در نماز مکروه هست، لیکن موجب بطلان نماز نمیشود هرچند با تنحنح کردن چیزی شبیه حرف پدید آید؛ چرا که از جنس کلام بهشمار نمیرود. بعضی گفتهاند: اگر با تنحنح، دو حرف یا بیشتر، تولید و از جنس کلام محسوب گردد، موجب بطلان نماز میشود؛ لیکن این کلام، صرف فرض است نه تفصیل در مسئله.
معنی کلمه تنحنح در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه تنحنح
مرا که بوالفضلم نزدیک آغاجی خاصّه خادم فرستادند، با وی بگفتم. در رفت در سرای پرده بایستاد و تنحنح کرد؛ من آواز امیر شنیدم که گفت: چیست؟ آن خادم گفت: بوالفضل آمده است و میگوید که خواجه بزرگ و بونصر به نیم ترگ آمدهاند و میباید که خداوند را ببینند که مهمّی افتاده است. گفت: نیک آمد، و برخاست. و من دعا بگفتم . و امیر، رضی اللّه عنه، طشت و آب خواست و آب دست بکرد و از سرای پرده بخیمه آمد و ایشان را بخواند و خالی کرد، من ایستاده بودم، نامهها بخواندند و نیک از جای بشد و عراقی را بسیار دشنام داد. خواجه بزرگ گفت: تقدیر ایزد کار خود میکند، عراقی و جز وی همه بهانه باشد. خداوند را در اوّل هر کار که پیش گیرد، بهتر اندیشه باید کرد؛ و اکنون که این حال بیفتاد جهد باید کرد تا دراز نشود . گفت:
نور چشما: قبلة عالم قبل از عید بمن فرمودند که حاصل احضار تو و معتمد این بود که: شما دو نوکر امین بزرگ شاهید، با هم بنشینید امر خراسان را او حالی تو کند، امر آذربایجان را تو حالی او کن. با هم مشورت کنید و مصلحت دولت شاه را بفهمید و قرار سفر شاه را بدهید و بنای امر این دو سرحد را در خاکپای شاه بگذارید؛ معتمد هشت روز بعد از من وارد شد، شب عید و روز عید بصحبت خارج گذشت، روز بعد از عید پیشکش خراسانی ها را بسلام دیوانخانه آوردند؛ میرزا محمد نائینی عریضه خوان حاضر نبود؛ اسب ها را با شالها و عریضه بحضور آوردند، محمودخان عرض کرد و عریضه را در آورد و هر قدر تنحنح کرد و انتظار کشید هیچ کس از صف میرزاها بیرون نرفت عریضه را بگیرد بخواند، آخر شاه اشارتی فرمود، پسر میرزا اسدالله رفت و عریضه را طوری غلط و بدو مهوع خواند که سلام ملوث شد و شاه متغیر شد و دفعه دیگر که محمودخان آدم ایلخانی را آورد تا عرض کرد، پسر میرزا اسدالله از صف جدا شده و تا نیمه راه رفت و معلوم شد که عریضه را محمودخان همراه نیاورده، میرزا هدایت دمق بصف آمد ومحمودخان دمق از دیوانخانه در رفت و شاه دمق از تخت برخاست و خراسانی ها تعجب کردند و از عمله شاهزاده ها و یتیم اطرافی که پای نقاشخانه و روی مهتابی ظل السلطان که بتماشا ایستاده بودند بی اختیار شلیک خنده بلند شد، شاه بخلوت رفت. اول امین را طلبید که چرا متوجه نشدی، تو چه کاره هستی، شغلت چه چیز است مرده شورت ببرد، در خانه مرا ضایع کردی. امین گفت بمن چه، نه خراسانی دیده ام، نه پیشکش را خبر دارم، نه دخل و تصرف در منشی ها میکنم، نه در عمله حضور ربطی با من است؛ شاه بیشتر متغیر شد؛ معتمد را خواست فرمود شما اصفهانی ها در کوچه های چهار باغ ... میدادید، حالا بعداوت یکدیگر امر در خانه مرا ضایع میکنید، باز بروید پی کسب قدیم خودتان نمیخواهم این جا باشید و هر دو را با خفّ وجوه از حضور اخراج و از عاج فرمود و محمودخان را بمواخذه خواست، الهیارخان دست و پا کرد تقصیر را بر گردن میرزا ابراهیم لشکر نویس خویش معتمد گذاشت، ماده بجز ضعیف ریخت، آن بیچاره را در زیر چوب از پا انداختند و معتمد مفتضح شد و از من تحقیق فرمودند که تو هم در امثال این امور، بمن چه میگویی؟ عرض کردم بله؛ اول ها میگفتم در نظر نایب السلطنة از سگ کمتر بودم و همه کس راه یافته بود و امر در خانه معشوق بود و همه، بمن چه میگفتند. بعد دیدم که تلف میشوم ترک کردم و توبه کردم و حالا چند سال است بمن چه نمیگویم سهل است که، هر کس خوب خدمت کند خود را مستوجب تحسین میدانم؛ هر کس غلط و خطائی کند خودم را مستعد سیاست میکنم و ضرب و تربیت نایب السلطنة را اشهدبالله به هیچ کس جز خودم روا ندارم.
عن عبد اللَّه بن شداد قال: فقد معاذ بن جبل او سعد بن معاذ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و سلم، فوجده قائما یصلّی فی الحرّة، فتنحنح، فلمّا انصرف قال: یا رسول اللَّه! رأیتک صلّیت صلاة لم تصلّ مثلها. قال: «صلّیت صلاة رغبة و رهبة. سألت ربّی فیها ثلاثا فأعطانی ثنتین و منعنی واحدة. سألته ان لا یهلک امّتی جوعا ففعل. ثمّ قرأ: وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ الایة، و رسالته ان لا یسلّط علیهم عدوا من غیرهم ففعل، ثم قرأ: هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی الایة، و سألته أن لا یجعل بأسهم بینهم، فمنعنی، ثمّ قرأ قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلی أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ الایة، ثمّ قال: لا یزال هذا الدّین ظاهرا علی من ناوأهم».
و فی حدیث ابی موسی الاشعری عن النبیّ «ثلاثا فان اذن لک و الا فراجع»، قال الحسن: الاوّل اعلام، و الثانی مؤامرة و الثالث استیذان بالرجوع. و اگر در خانه خویش شود یا در ذوات المحارم استیذان واجب نیست اما مستحبّ است که تنحنح کند یا ادنی حرکتی، ابراهیم نخعی گفت: استأذن علی امّک لعلها تکون عریانة.
گه تنحنح کرد و گاهی سرفه گاهی دست برد بر سجاف جبه چاک پیرهن بند قبا
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ» ای بیوتا لستم تملکونها و لا تسکنونها، «حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا». عدی بن ثابت گفت: زنی انصاریه آمد و گفت یا رسول اللَّه من در خانه خویش گاه گاه بر حالی باشم که نخواهم که هیچکس مرا بیند در آن حال نه پدر و نه فرزند اگر در آن حال مردی ازین کسان و خویشان من در آید من چکنم حال من چون بود؟ رب العالمین این آیت بجواب وی فرو فرستاد، «تَسْتَأْنِسُوا» یعنی تستأذنوا، و قرأ غیر واحد من الصّحابة «حتی تستأذنوا»، و قیل الاستیناس طلب الانس و هو ان ینظر هل فی البیت انسان فیؤذنه انّه داخل، معنی آنست که در هیچ خانه مروید که سکنای شما در آن نبود و ملک شما نبود تا نخست بر رسید که هیچ مردم در آن خانه هست و دستوری بخواهید، مجاهد گفت: آوازی دهید تسبیح و تکبیر یا تنحنحی کنید، تا اهل بیت را آگاهی دهید، ابن عباس گفت: در آیت تقدیم و تأخیر است یعنی حتی تسلّموا و تستأذنوا، ای حتی تقولوا السّلام علیکم ادخل، سلام مستحبّ است و استیذان واجب.
گفت: این ساعت محمد اسلم در متوضا تنحنحی کرد. من از بیم بانگ او اینجا افتادم و نزدیک بود که از پای درآیم.
مرد مسکین پیش او برپای خاست با تنحنح مولوی بنشست راست
نه صوفیمکه تنحنح کنم بدین امید که پیر وقت شناسند و قطب دورانم