تناکح

معنی کلمه تناکح در لغت نامه دهخدا

تناکح. [ ت َ ک ُ ] ( ع مص ) مزاوجت کردن و یکدیگر را نکاح کردن. ( ناظم الاطباء ). تزوج بعضی با بعضی دیگر. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || فراهم آمدن بعضی درخت با بعضی دیگر. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

معنی کلمه تناکح در فرهنگ معین

(تَ کُ ) [ ع . ] (مص ل . ) زن خواستن .

معنی کلمه تناکح در فرهنگ فارسی

( مصدر ) زن خواستن .

معنی کلمه تناکح در ویکی واژه

زن خواستن.

جملاتی از کاربرد کلمه تناکح

«وَ أَنْکِحُوا الْأَیامی‌ مِنْکُمْ»، الایامی جمع الایم، یقال رجل ایّم لا زوجة له و امرأة ایّم و ایّمة لا بعل لها، سواء کانت مطلّقة او متوفی عنها الزوج، او بکرا لم تتزوج، و الفعل آمت تئیم ایما و ایمة و ایاما و ایوما و ایومة و تأیمت تتأیم. و الایامی عند الکوفیین علی وزن فعالی مثل یتامی جمع علی المعنی لانّ الایم کالیتیم، و عند البصریین ایّم فیعل جمع علی فعالی تشبیها باسیر و اساری، و قیل جمع علی ایائم ثم قدّم و اخّر فصار ایامی ثم قلبت فصارت ایامی، و معنی الآیة زوّجوا ایّها المؤمنون من لا زوج له احرار رجالکم و نسائکم، «وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ» معنی آنست که ای مؤمنان! آزاد مردان را زن دهید و آزاد زنان را بشوی دهید، و شما که درم خریدان دارید بندگان را زن دهید، و این امر ندب و استحباب است نه امر حتم و ایجاب، و مثل این امر در قرآن فراوان است منه قوله تعالی: «وَ ذَرُوا الْبَیْعَ فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً» شافعی گفت: کسی که نفس وی آرزوی نکاح کند و استطاعت و اهبت نکاح دارد مستحبّ است او را که زن خواهد و زن خواستن او را فاضلتر از اشتغال بنوافل عبادات، و یتأیّد ذلک‌ بقول النّبی (ص): «تناکحوا تکثروا فانّی اباهی بکم الامم حتی بالسّقط»
عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ ای تظلمون انفسکم بالجماع لیالی رمضان، فَتابَ عَلَیْکُمْ ان عاد علیکم بالترخیص، وَ عَفا عَنْکُمْ ما فعلتم قبل الرخصة، فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ همه امّت را میگوید بر سبیل اباحت نه بر سبیل ایجاب. چنانک در آن خبر گفت: «تناکحوا تکثروا»
بدان که همچنان که گذشت تن، مملکتی است که خداوند عالم آن را به اقطاع روح مجرد مقرر فرموده، و از برای روح در این مملکت، از اعضاء و جوارح و حواس و قوای ظاهریه و باطنیه، لشکر و خدم بسیار قرار داده، که بعد از این شمه ای از آنها مذکور خواهد شد، و «ما یعلم جنود ربک إلا هو» و هر یک را خدمتی معین و شغلی مقرر تعیین داده، و از میان ایشان قوای اربع که «عقل»، «شهوت»، «غضب» و «وهم» باشد، حکم کارفرمایان و سران لشکر و عمال مملکت را دارند، و سایر قوا، زیردستان و فرمان برانند و شأن «عقل»، ادراک حقایق امور، و تمیز میان خیرات و شرور، و امر به افعال جمیله و نهی از صفات ذمیمه است و فایده ایجاد «قوه شهویه» بقای بدن است، که آلت تحصیل کمال نفس است، زیرا که زیست بدن چند روزی در این دنیا، موقوف است به تناول غذا، شراب، تناکح و تناسل و احتیاج آنها به قوه شهویه روشن و ظاهر است و ثمره «قوه وهمیه» فهمیدن امور جزئیه است، و دانستن دقایق اموری که به وسیله آنها به مقاصد صحیحه می رسند و شغل «قوه غضبیه» آن است که دفع مضرتهای خارجیه را از بدن نموده، و نیز اگر قوه شهویه یا وهمیه اراده سرکشی و خودسری کرده، و قدم از جاده اطاعت عقل بیرون نهند، ایشان را مقهور نموده، و به راه راست آورد، و در تحت اقتدار و تسلط عقل باز دارد.
، تناکحوا امر اباحت است نه امر وجوب، بَاشِرُوهُنَّ هم چنان است، میگوید اکنون می‌رسید باهل خویش، مباشرت رسیدن دو بشره بود بهم بی جامه.