تناوم

معنی کلمه تناوم در لغت نامه دهخدا

تناوم. [ ت َ وُ ] ( ع مص ) خویشتن فاخواب ساختن. ( زوزنی ). خویشتن را خوابیده نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بدروغ خود را خوابیده نمایاندن. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه تناوم در فرهنگ معین

(تَ وُ ) [ ع . ] (مص م . ) خود را به خواب زدن .

معنی کلمه تناوم در فرهنگ عمید

خود را خفته نمایاندن، خود را به خواب زدن.

معنی کلمه تناوم در ویکی واژه

خود را به خواب زدن.

جملاتی از کاربرد کلمه تناوم

او دختر معاون رئیس فدراسیون تنیس روی میز رومانی بود، پاسکو به عنوان یک دختر بچه توسط ورزش نخبه مجذوب شد. اولین الگوهای ورزشی وی، بازیکنان تنیس روی میز، آنجلیکا روزژو و ساری سواز بودند که در آن زمان در اوج مشاغل خود بودند. هنگامی که پدر پاسکو در فدراسیون شمشیربازی رومانی موقعیتی را به دست آورد، علاقه‌های خود را به این ورزش منتقل کرد که در آتناوم بخارست تمرین می‌شد و ورزشکاران او به زبان فرانسه صحبت می‌کردند. در یازده سالگی، او شروع به درس‌های شمشیربازی با استاد ایتالیایی آنجلو پلگرینی کرد. قهرمان آینده ماریا ویکول در بین سایر شاگردانش حضور داشت.