تمیشه

معنی کلمه تمیشه در لغت نامه دهخدا

تمیشه. [ ت َم ْ می ش ِ ] ( اِخ ) نام شهر و مدینه ای باشد و نام بیشه ای است در نواحی آمل که در میان آملیان به شیمای بیشه شهرت دارد. ( برهان ). ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرا )( آنندراج ). شهری است در ایران زمین. ( شرفنامه منیری ). آنچه از تواریخ مازندران معلوم می شود دو تمیشه بوده است یکی را تمیشه اهلم و یکی را تمیشه بانصران می گفتند. وقتی افراسیاب از ترکستان عزیمت قلع و قمعمنوچهر کرد، منوچهر در حصار تبره ری محصور شد از آنجا به راه لاریجان به بیشه تمیشه اهلم آمد و خزاین وزنان خود را به قلعه مور فرستاد که در آن عهد مانهیر می نامیدند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). و از کثرت آبادانی شهری شده و طُمَیس که در قاموس آورده ظاهراً معرب آن است. ( فرهنگ رشیدی ). شهرکی است خرد [ از دیلمان ] به ناحیت طبرستان و گرد وی باره ای و نعمت بسیار و اندرمیان کوه و دریا نهاده است و حصاری دارد استوار، اند روی پشته بسیار. ( حدود العالم ) :
ز آمل گذر سوی تمیشه کرد
نشست اندر آن نامور پیشه کرد.فردوسی.چو آمد به نزدیک تمیشه باز
نیا را به دیدار او بد نیاز.فردوسی.سراپرده شاه بیرون زدند
ز تمیشه لشکر به هامون زدند.فردوسی.رجوع به مازندران رابینو و تاریخ غازان و تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 223 و حبیب السیر و طمیس و تمیشان شود.

معنی کلمه تمیشه در فرهنگ فارسی

نام شهر و مدینه ای باشد و نام بیشه ایست در نواحی آمل که در میان آملیان به شیمای بیشه شهرت دارد .

معنی کلمه تمیشه در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تَمیشَه، شهری قدیمی در مشرق طبرستان قدیم است.
این شهر در مرز شرقی طبرستان و سرحد گرگان ، در شانزده فرسخی مشرق شهر ساری (ساریه) واقع بوده است. نام آن در منابع سده های اولیه اسلامی به صورت طَمیس، طَمیسه، طمیش، طَمیشه، طمیسه و تمیشه آمده است. ضبط تمیشه نیز در منابع قدیم فارسی به کار رفته است.
اوضاع تمیشه
از اوضاع تمیشه پیش از اسلام اطلاع چندانی در دست نیست. در شاهنامه آمده که شهر تمیشه پایتخت دوم فریدون، پس از آمل ، بوده است. در دوره ساسانیان، انوشیروان در مشرق تمیشه دیواری آجری از کوه تا دریا ساخت تا از حمله ترکان به طبرستان جلوگیری کند. او مدتی در تمیشه به سر برد و در آن جا به عمارت پرداخت. مسلمانان تمیشه را در سال ۳۰ و زمان خلافت عثمان (۲۳ـ ۳۵) گشودند. به نوشته حجازی کناری، محقق معاصر، در آن زمان یکی از آبادیهای مهم تمیشه آبادی کوسان بود. طبری به لشکرکشی و نبرد سنگین سعید بن عاص در شهر ساحلی تمیشه، گشوده شدن دروازه به دست اهالی هنگامی که سعید به آنان امان داده بود و کشتار ایشان اشاره کرده است. در سال ۹۸ یزید بن مُهَلَّب به تمیشه لشکر کشید. در اواسط قرن دوم ابوالعباس طوسی ، حاکم طبرستان، سپاه هزار نفری از اعراب را به سرپرستی شمر بن عبداللّه خزائی در «مَسلحه تمیشه» مستقر کرد. در ۲۲۴، کوهیار به دستور برادرش مازیار ــ آخرین امیر قارِن وَندان طبرستان ــ شهر و باروی تمیشه را ویران کرد و اهالی آن جا را کشت. پس از او سُرخاسْتان، از یاران مازیار در ساری ، به تمیشه رفت و دور آن خندقی استوار حفر کرد و دژی محکم بنا نهاد. ابن اثیر با نقل همین وقایع، طول باروی ویران شده را حدود ۵۵۶، ۵ متر ضبط کرده است. ابن خلدون نیز از بارو ساختن مازیار در مشرق تمیشه (در محل باروی ساسانیان) و حفر خندقی در آن جا یاد کرده است.
← قرن سوم
در قرن ششم، سمعانی تمیشه را قریه ای در مازندران ضبط کرده و از بزرگان آن جا یاد نموده است. مهمترین وقایع تمیشه در این قرن عبارت است از: لشکرکشی مرداویج، فرستاده سلطان سنجر (حک: ۵۱۱ ـ۵۵۲) با ده هزار سپاهی به تمیشه و استقبال اهالی از او؛ به آتش کشیده شدن نواحی تمیشه به دستور بهرام، از امرای طبرستان، ظاهراً در ۵۱۲ پس از یک ماه نبرد با رستم پسر دارا؛ و محاصره چهل روزه تمیشه به فرمان مؤید آی ابه (متوفی ۵۶۹)، غلام سلطان سنجر. در ۶۱۳، ابن اسفندیار تمیشه را یکی از ۲۷ شهر درون دربند تمیشه و در هامون در طبرستان ذکر کرده و گفته است که فریدون، پس از پیروزی بر ضحاک ، تمیشه را پایتخت خود کرد. در دوره ابن اسفندیار ، ویرانه های شهر تمیشه در جایی که او موضع «بانَصران» خوانده و نیز آثار گنبدهای گرماوه و خندقی که از کوه تا دریا کشیده شده بود، بجا مانده بود. ابن اسفندیار، به نقل از علاءالدین تکش (حک: ۵۶۸ ـ۵۹۶)، در باره تمیشه گفته است : «در معموره عالم چون آن طرف جایی نیست، چندان قلاع حصین و اموال دفین که در آنجاست، کجا تواند بود و آبها بر روی زمین روان و ینابیع که به تابستان به برف و یخ حاجت نیست و کهریزهای پاکیزه ساخته و حقیقت آن که آن موضع را شمّامة الدّین گفتند». در ۶۱۷، در پی هزیمت سلطان محمدخوارزمشاه و عبور وی از این نواحی، لشکر مغول به تمیشه حمله کرد. در ۶۲۳، یاقوت حموی ضمن نقلِ مطالبِ پیشینیان اشاره کرده است که «تَمِیسَه» و «نَمیسَه» همان تمیشه نزد ایرانیان است. به نوشته عطاملک جوینی در ۶۳۰، نصرت الدین از سوی قاآنِ مغول، حاکم ناحیه ای از کبودجامه در درون تمیشه تا بیرون تمیشه و استرآباد شد. در ۶۹۲، رشیدالدین فضل اللّه در باره به سر بردن غازان خان و قتلغ شاه در تمیشه مطالبی آورده است. اولیاءاللّه آملی در ۷۳۴ و در ذکر واقعه امیرمسعود سربداری و توجه او به جانب مازندران، از خندق تمیشه نام برده است.
خرابه های تمیشه
...

معنی کلمه تمیشه در ویکی واژه

فقط در زمان فریدون یاد شده، و به عنوان پایتخت وی محسوب می‌شده که باید با پَهلَو مترادف باشد. سرا پرده شاه بیرون زدند/ ز تمیشه لشکر به هامون زدند «فردوسی»

جملاتی از کاربرد کلمه تمیشه

سراپردهٔ شاه بیرون زدند ز تمیشه لشکر بهامون زدند
چو آمد به نزدیک تمیشه باز نیا را بدیدار او بد نیاز
از آمل گذر سوی تمیشه کرد نشست اندر آن نامور بیشه کرد