تمزیق

معنی کلمه تمزیق در لغت نامه دهخدا

تمزیق. [ ت َ ] ( ع مص ) دریدن. ( زوزنی ) درانیدن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). سخت دریدن. ( آنندراج ). جامه پاره کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) : پیغمبر ( ص ) گفت : مزق اﷲ ملکه کما مزق کتابی ؛ یعنی ، خدای ملک او را براندازد چنانکه نامه من پاره کرد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 106 ). || پراکنده کردن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). مزقهم اﷲ کل ممزق ، ای فرقهم فی کل وجه من البلاد. ( اقرب الموارد ). || گذشتن اثرچیزی. مزق ملکه ؛ ای ذهب اثره. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه تمزیق در فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) پاره کردن ، دریدن جامه .

معنی کلمه تمزیق در فرهنگ عمید

دریدن و پاره کردن جامه یا پارچه.

معنی کلمه تمزیق در فرهنگ فارسی

دریدن . سخت دریدن

معنی کلمه تمزیق در ویکی واژه

پاره کردن، دریدن جامه.

جملاتی از کاربرد کلمه تمزیق

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنی منکرین للبعث متعجّبین منه: هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلی‌ رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ یعنون محمدا (ص) إِذا مُزِّقْتُمْ قطّعتم و فرّقتم کُلَّ مُمَزَّقٍ ای کلّ تمزیق و صرتم رفاتا و ترابا إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ بعد الموت.
ای فی کلّ امر وافق طاعة اللَّه و فی کلّ امر فیه رشدهنّ. قال سعید بن المسیّب و الکلبی و عبد الرحمن بن زید: هو النهی عن النوح و الدعاء بالویل و تمزیق الثوب و نتف الشعر و حمش الوجه و ان لا تحدث المرأة الرجال الّا ذا محرم و لا تخلو برجل عیر ذی محرم و لا تسافر الّا مع ذی محرم.