تمرغ
معنی کلمه تمرغ در فرهنگ معین
معنی کلمه تمرغ در فرهنگ عمید
۲. از درد به خود پیچیدن.
معنی کلمه تمرغ در فرهنگ فارسی
معنی کلمه تمرغ در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه تمرغ
خلیل گفت خداوندا ابراهیم را نه تدبیر مانده است نه اختیار، اینک آمدم بقدم افتقار، بر حالت انکسار، تا چی فرمایی! أَسْلَمْتُ خود را بیوکندم و کار خود بتو سپردم، و بهمگی بتو باز گشتم. فرمان در آمد که یا ابرهیم دعوایی بس شگرف است، و هر دعوی را معنی باید و هر حقی را حقیقتی باید، اکنون امتحان را پای دار! او را امتحان کردند بغیر خویش و جزء خویش و کل خویش: امتحان بغیر او آن بود که مال داشت فراوان، گفتهاند هفتصد هزار سر گوسپند داشت بهفت هزار گله با هر گله سگی که قلادههای زرین در گردن داشت، او را فرمودند که دل از همه بردار و در راه خدا خرج کن خلیل همه را در باخت، و هیچیز خود را نگذاشت. در آثار بیارند که فریشتگان گفتند بار خدایا! تا این ندا در عالم ملکوت داده که وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا جانهای ما در غرقاب است و زهرههای ما آب گشت. ازین تخصیص، خلیل از کجا مستحق این کرامت گشت؟ ندا آمد که جبریل پرهای طاووسی خویش فروگشای و از ذروه سدره بقمّه آن کوه رو، و خلیل را آزمونی کن. جبریل فرود آمد بصورت یکی از بنی آدم، بتقدیر و تیسیر الهی، آنجا در پس کوه بیستاد، و آواز بر آورد که یا قدوس خلیل از لذت آن سماع بی هوش گشت، از پای در آمد گفت یا عبد اللَّه یک بار دیگر این نام باز گوی و این گله گوسپند ترا، جبریل یک بار دیگر آواز بر آورد که یا قدوس! خلیل در خاک تمرغ میکرد چون مرغی نیم بسمل، و میگفت یک بار دیگر بازگوی و گله دیگر ترا.