تلمع

معنی کلمه تلمع در لغت نامه دهخدا

تلمع. [ ت َ ل َم ْ م ُ ] ( ع مص ) ربودن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اختلاس. ( اقرب الموارد ). || روشن شدن و درخشیدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). درخشیدن برق و جز آن. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه تلمع در فرهنگ معین

(تَ لَ مُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) روشن شدن ، درخشیدن .

معنی کلمه تلمع در فرهنگ فارسی

درخشیدن، روشن شدن، درخشیدن برق یاچیزدیگر
۱ - ( مصدر ) روشن شدن درخشیدن ( برق وغیره ).۲ - روشنایی جمع : تلمعات .

معنی کلمه تلمع در ویکی واژه

روشن شدن، درخشیدن.

جملاتی از کاربرد کلمه تلمع

یا ایها البرق الذی تلمع من ای اکناف الحمی تسطع
عاشقان کز تو به خورشید رخان خرسندند قنعوا منک بادنی لمعات تلمع
هل یطفئن الصبر نار جوانحی و معالم الاحباب تلمع نورا
کحربآء ملتف علی فرع تنضب و حین طلوع الشمس تلمع لامته