تلفیف

معنی کلمه تلفیف در لغت نامه دهخدا

تلفیف. [ ت َ ] ( ع مص ) سخت درنوردیدن و نیک درپیچیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || از جای جای فراهم آوردن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || نزد بلغا عبارت از تناسب است. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به تناسب شود.

معنی کلمه تلفیف در فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) پیچیدن ، درنوردیدن .

معنی کلمه تلفیف در فرهنگ عمید

فراهم آوردن، گرد آوردن.

معنی کلمه تلفیف در فرهنگ فارسی

( مصدر ) در هم پیچیدن در نوردیدن . جمع : تلفیفات .

معنی کلمه تلفیف در ویکی واژه

پیچیدن، درنوردیدن.

جملاتی از کاربرد کلمه تلفیف

مولای راستین حاجی محمد اسمعیل، به عصمت زهرا و حشمت مریم صلوات الله علیهما این روزگار دیرباز هرگز فراموش نبوده و نخواهی بود. با اینکه به علت ارتعاش بنان و اختلاج بصر و علت های دیگر یاسای نامه نگاری را نسبت به روزگار پیشین تخفیفی رایع داده ام و خامه و دفتر املا و انشاء را یک باره بر طاق فراموشی نهاده. گویا از جندق و سمنان چهار پنج طغرانامه دراز دامان و کوتاه فراویز به شما نگاشته باشم. ولی چون به حکم عزلت و ترک آمیزش از درنگ و شتاب روندگانم خبر نیست، غالب بر طاق تاخیر ماند و بی گناه در شرع مکاتیب آلوده تقصیر آمدم. اکنون جوانی که انتصابش با قبله گاهی میرزا ابراهیم معتمد نواب جلال الدین میرزا است راه اندیش بود، این دو حرف بر معبر حاضر و بادی نگارش رفت اگر جنبش او را به دارالملک ری تا رجعت از زیارت آستان علی بن جعفر سلام الله علیه درنگی رست یک دو سه رسایل طاقیه را با انظار عزیرت جفت خواهم ساخت و چنانچه او بدین تعجیل باشد و من بدین تعطیل، انشاء الله تعالی در صحبت راه پیمای دیگر ارسال تعلیقات بی ریب و تلفیفات تهی از ریا چشم سپار و گوش گزار خواهد افتاد.