تلعت

معنی کلمه تلعت در فرهنگ معین

(تَ عَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - نشیب ، سرازیر. ۲ - سیل گیر. ۳ - دهانة رودخانه .

معنی کلمه تلعت در ویکی واژه

نشیب، سرازیر.
سیل گیر.
دهانة رودخانه.

جملاتی از کاربرد کلمه تلعت

از ابراهیم ادهم سؤال کردند که ای قدوه اهل طریقت و ای مقدّم زمره حقیقت آن چه معنی بود که در سویدای سینه تو پدید آمد تا تاج شاهی از سر بنهادی و لباس سلطانی از تن بر کشیدی و مرقّع درویشی در پوشیدی و محنت و بینوایی اختیار کردی؟ گفت آری روزی بر تخت مملکت نشسته بودم و بر چهار بالش حشمت تکیه زده که ناگاه آئینه‌ای در پیش روی من داشتند. در آن آئینه نگه کردم منزل خود در خاک دیدم و مرا مونس نه. سفری دراز در پیش و مرا زاد نه، زندانی تافته دیدم و مرا طاقت نه، قاضی عدل دیدم و مرا حجت نه: ای مردی که اگر بساط امل تو گوشه‌ای باز کشند از قاف تا قاف بگیرد، باری بنگر که صاحب قاب قوسین چه میگوید: و اللَّه ما رفعت قدما و ظننت انی وضعتها و ما اکلت لقمة و ظننت انی ابتلعتها، گفت بدان خدایی که مرا بخلق فرستاد که هیچ قدمی از زمین برنداشتم که گمان بردم که پیش از مرگ من آن را بزمین باز توانم نهاد، و هیچ لقمه‌ای در دهان ننهادم که چنان پنداشتم که من آن لقمه را پیش از مرگ فرو توانم برد. او که سیّد اولین و آخرین است و مقتدای اهل آسمان و زمین است چنین میگوید و تو مغرور غافل امل دراز در پیش نهاده‌ای و صد ساله کار و بار ساخته و دل بر آن نهاده‌ای خبر نداری که این دنیای غدّار سرای غرور است نه سرای سرور، سرای فرار است نه سرای قرار.