تلجلج

معنی کلمه تلجلج در لغت نامه دهخدا

تلجلج. [ ت َل َ ل ُ ] ( ع مص ) دودله شدن و متردد گردیدن و جنبیدن و در دهان گردانیدن سخن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). کلمة الحکمة تکون فی صدرالمنافق فتلجلج حتی تخرج الی صاحبها. ( اقرب الموارد ). || گرفتن چیزی را از کسی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه تلجلج در فرهنگ معین

(تَ لَ لُ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - مردد بودن . ۲ - در گفتن سخنی تردید داشتن .

معنی کلمه تلجلج در فرهنگ عمید

۱. سخن را در دهان گردانیدن، در گفتن مردد بودن.
۲. لقمه را در دهان گرداندن.
۳. متردد و دودله شدن.

معنی کلمه تلجلج در ویکی واژه

مردد بودن.
در گفتن سخنی تردید داشتن.

جملاتی از کاربرد کلمه تلجلج

بتلجلج زبانش از مستی در سخن گاه ترک و گه عرب است
«وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً» برادران چون از سر چاه باز گشتند گفتند اکنون پیش پدر رویم چه حجّت آریم و چه گوئیم؟ اتّفاق کردند که بزغاله‌ای بکشند و پیراهن یوسف بخون وی آلوده کنند و پیش پدر دربرند، گویند یوسف گرگ بخورد و این پیراهن آلوده بخون نشان است، و یعقوب بانتظار ایشان از خانه یک میل بیامده و بر سر راه نشسته، ایشان بوقت شبان گاه پیش پدر رسیدند، گریان و زاری‌کنان. «عشاء» آخر روزست و ابتداء شب و از بهر آن بشب آمدند تا بر اعتذار دلیرتر باشند که در آن روز حیا ایشان را مانع بود از عذر دروغ آوردن، و از اینجا گفته‌اند: لا تطلب الحاجة باللّیل فانّ الحیاء فی العین و لا تعتذر بالنّهار فتلجلج فی الاعتذار فلا تقدر علی اتمامه و در شواذ خوانده‌اند «عشاء» بضم عین، معنی آنست که از اشک فرا نمی‌دیدند که می‌گریستند. و گفته‌اند که گریستن ایشان بحقیقت بود نه بمجاز، سه معنی را: یکی آن که شیبت یعقوب دیدند و دانستند که او را در بلاء و غم صعب افکندند. دوّم کودکی و بی گناهی یوسف یاد آوردند. سیوم بر کرده خویش پشیمان شدند و روی اصلاح کار نمی‌دیدند. یعقوب چون زاری و فزع ایشان شنید از جای برجست و بر خود بلرزید، گفت: ما لکم یا بنی و این یوسف؟ چه رسید شما را ای پسران و یوسف کجا است؟