تفسره
معنی کلمه تفسره در فرهنگ معین
معنی کلمه تفسره در فرهنگ عمید
۲. (پزشکی ) قاروره.
۳. هرچیزی که انسان را به چیز دیگر دلالت کند.
معنی کلمه تفسره در فرهنگ فارسی
معنی کلمه تفسره در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه تفسره
«چون نبض و تفسره بدیدم مرا یقین گشت که علت عشق است و از کتمان سر حال بدینجا رسیده است، اگر از وی سؤال کنم راست نگوید. پس دست بر نبض او نهادم نام محلات بگفتند، چون به محلت معشوق رسید عشق او را بجنبانید حرکت بدل شد، دانستم که در آن محلت است. بگفتم تا نام کویها بگفتند، چون نام کوی معشوق خویش شنید همان معنی حادث شد، نام کوی نیز بدانستم. بفرمودم تا سرایها را نام بردند چون به نام سرای معشوق رسید همان حالت ظاهر شد، سرای نیز بدانستم. بگفتم تا نام همهٔ اهل سرای بردند چون نام معشوق خود بشنید به غایت متغیر شد، معشوق را نیز بدانستم. پس بدو گفتم و او منکر نتوانست شدن، مقر آمد.»
پس نبض او بدید و تفسره بخواست. گفت:
تا تأیید الهی به استصواب او همراه نبود فکرت مصیب نتواند بود و تفسره را نیز همچنان الوان و رسوب او نگاه داشتن و از هر لونی بر حالتی دلیل گرفتن نه کاری خرد است.
و در جوار او پیرزنی بود که روز عمرش به شام رسیده بود و صبح مدتش تمام بر آمده ازین مکاری، غداری، رابعه صورتی، زوبعه سیرتی که به تلبیس، دست ابلیس فرو بستی و به ترفند، پای دیو در بند کردی. معجون قیادت آمیختی و تعویذ عاشقی فروختی. بامداد جوان به نزدیک او رفت و از ماجرای خود شمه ای با وی بگفت. تفسره دل بدو نمود و نبض عشق پیش او داشت و گفت:
پس ابو على را طلب کردند و به سر بیمار بردند. جوانی دید به غایت خوبروی و متناسب اعضا، خط اثر کرده و زار افتاده. پس بنشست و نبض او بگرفت و تفسره بخواست و بدید. پس گفت:
فدیتک یا ذا الوحی آیاته تتری تفسرها سرا و تکنی به جهرا