تفرغ
معنی کلمه تفرغ در فرهنگ معین
معنی کلمه تفرغ در فرهنگ عمید
۲. برای کاری آماده شدن.
۳. در امری جهد کردن.
معنی کلمه تفرغ در ویکی واژه
در کاری جدیت کردن.
جملاتی از کاربرد کلمه تفرغ
کفتهاند: کی حمزهٔ خراسانی هر سال هزار فرسنگ و رد وی بود رفتن، از وی پرسیدند: هل یتفرغ المحب الی شییٔ سوی محبوبه؟ فقال لا، لانه بلاء دایم، و سرور منقطع و ارجاع متصله لا یعرفها الامن با بشرها. و انشد: یقاسی مقاسی شجوه دون غیره و کل بلاء عند لاقیه اوجع شیخ بوالحسن مالکی گوید: کی شیخ بوحمزهٔ خراسانی گفت: سالی بحج رفته بودم در راه ناکام، فرا چاه افتادم، در بادیه دو تن بگذشت بر سر چاه. گفتم: کی یاری خواهم، باز گفتم که نخواهم و چیز نگویم. ایشان سر چاه سخت کردند و رفتند. شیری آمد و پای فرو چاه کرد و مرا بر کشید هاتفی آواز داد: یا با حمزه! الیس ذالمحسن نجیناک بالتلف من التلف، فمشیت و انا اقول:
وَ الْجِبالَ أَرْساها ای اثبتها مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ ای فعل جمیع ذلک متاعا لکم فیکون منصوبا علی انّه مفعول له. قوله: فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ الْکُبْری ای الصّیحة الّتی تطمّ علی کلّ شیء و هی الصّیحة الّتی یقع عندها البعث و الحساب و العقاب. قال الحسن و الزّجاج: هی النّفخة الثّانیة الّتی فیها البعث و قامت القیامة و سمّیت القیامة طامّة، لانّها تطمّ علی کلّ هائلة من الامور فتعلو فوقها و تعمر ما سواها. و الطّمّ البحر لانّه یغمر کلّ شیء و الطّامّة عند العرب الدّاهیة الّتی لا تستطاع و انّما اخذت من قولهم: طمّ الفرس طمیما اذا استفرغ جهده فی الجری.
شیخ الاسلام گفت: که سخن خواهی گفت بشفاعت نناز سخن بضرورت گوی بها مراهی ناز. کعبی از بوعمرو پرسید: کیف الطریق الی اللّه؟ گفت: ابشر! فشوقک الیه ازعجک لطلب دلیل یدلک علیه. و قال: و من تکلم عن حال لم یصل الیه، کان کلامه فتنة لمن یسمعه و دعوی یتولد فی قلبه و حرمه اللّه الوصول الی تلک الحال و بلوغه. و قال: الضرورة ما تمنع صاحبه عن القال و القلیل والخبر والاستخبار، و شغله الاهتمام بوقته عن التفرغ الی اوقات غیره
یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ باش تا فردای قیامت که دوستان بنور معرفت بر مرکب طاعت فرا بساط انبساط روند و در مقام شهود بنازند، گروه گروه و جوق جوق، چنان که اللَّه گفت: نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً و در هر منزل که پیش آید جوقی فریشتگان بحکم فرمان، بسلام میآیند و بناز و نعیم جاودان بشارت میدهند. اینست که گفت: وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ و عاصیان امّت احمد در آن صحراء محشر و مقام رستاخیز، بعرض گاه حساب بازداشته، سابقان بنور طاعت از پیش رفته و عاصیان بگران باری معصیت تنها مانده، آخر رحمت اللَّه ایشان را دست گیرد، و بر تنهایی و درماندگی ایشان ببخشاید، بندای کرامت گوید: عبادی چون این خطاب عزّت و ندای کرامت بنعت رحمت بگوش ایشان رسد، جان ایشان بیاساید و روح و ریحان در دل ایشان گشاید، گوید: عبادی، إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ فاکِهُونَ لا یتفرغون الیکم و اصحاب النّار من شدة العقاب لا یرقّون لکم، معاشر المساکین سلام علیکم کیف انتم ان کان اشکالکم و اصحابکم سبقوکم واحد منهم لا یهدیکم فانا اهدیکم. ان عاملناکم بما تستوجبون فاین الکرم.
وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ میگوید: پرس ازین جهودان. سؤال توبیخ و تقریع است تا کفر قدیم ایشان بشناسد، و «قریه» ایلة است، قریة بین مدین و الطور، و قیل: هی الطبریة، و قیل: اریحا. حاضِرَةَ الْبَحْرِ ای عند البحر، شهریست بقرب دریا. میگوید: سلهم عمّا وقع بأهلها. از ایشان پرس که چه افتاد باهل آن شهر؟ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ ای جاوزوا الحقّ یوم السّبت، إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتانُهُمْ جمع حوت است، و هو السّمک، و اضافها الیهم لانّهم ارادوا صیدها، یَوْمَ سَبْتِهِمْ روز شنبه است و اضافت با ایشان از آن است که ایشان باحکام این روز مخصوصاند، و یوم سبتهم یعنی یوم یسبتون، که بر عقب گفت: وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ. یقال: سبت یسبت سبتا و سبوتا، اذا اعظّم السّبت، و اسبت اذا دخل فی السبت، و قیل: یَوْمَ سَبْتِهِمْ ای یوم راحتهم بترک اعمالهم. کان الکسب یوم السّبت محرما علی بنی اسرائیل، و کانوا امروا أن یتفرغوا فیه لعبادة اللَّه. شُرَّعاً ای واردة، و قیل: ظاهرة علی الماء، و قیل: رافعة رؤسها، و قیل: متتابعة. وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتِیهِمْ الحیتان.