تفجع

معنی کلمه تفجع در لغت نامه دهخدا

تفجع. [ ت َ ف َج ْ ج ُ ] ( ع مص ) اندوه نمودن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). اندوه و دردمندی. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). دردمند شدن از سختی و بلا و اندوه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : و استکان و استرجع بعد ان ارتاع و تفجع قال انا و انا... ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300 ). او را دیدند قطرات حسرات بر رخساره با تململ و تذلل و توجع و تفجع. ( تاریخ بیهق ص 174 ). و در آن مصیبت آثار تفجع و توجع ظاهر کرد و از سرای عمارت بیرون آمد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 172 ). به توجع و تأسفی هرچه تمامتر و تفجع و تلهفی هرچه بیشتر فراهم آمدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 454 ).

معنی کلمه تفجع در فرهنگ معین

(تَ فَ جّ ) [ ع . ] (مص ل . ) دردمند شدن .

معنی کلمه تفجع در فرهنگ عمید

۱. دردمند شدن.
۲. دردمندی از سختی و بلا و اندوه.

معنی کلمه تفجع در فرهنگ فارسی

۱-( مصدر )درد یافتندردمند شدن از سختی و بلا و اندوه.۲ -دردمندی . جمع : تفجعات .

معنی کلمه تفجع در ویکی واژه

دردمند شدن.

جملاتی از کاربرد کلمه تفجع

«وَ وُضِعَ الْکِتابُ» ای اقیم الحساب و نصب المیزان، این چنانست که پارسیان گویند دیوان بنهادند آن گه که خراج ستدن گیرند، و قیل: «وُضِعَ الْکِتابُ» یعنی کتاب الاعمال فی ید صاحبه فی یمینه او شماله و هو ما کتبه الحفظة علیه، «فَتَرَی الْمُجْرِمِینَ» ای المشرکین، «مُشْفِقِینَ» ای خائفین، «مِمَّا فِیهِ» من الاعمال السیّئة، «وَ یَقُولُونَ» عند وقوعهم فی الهلکة، «یا وَیْلَتَنا» هذه التّاء تزاد فی الویل احیانا کما تزاد فی ثمّ، و این کلمه تفجع است سخن درد زدگان و مصیبت رسیدگان، گویند ویل بر ما این چه حالست و این چه نامه، «ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً» من ذنوبنا، و قیل بل جمیع اعماله مکتوب فیه.
به صد لابه گفتم که دارم توقع که گوید قبول توام لا تفجع
وزیر صاحب تدبیر شاه نشان که صایب رای و مصلحت دان بود، پیش شاه رفت و بعد از اقامت مراسم تحیت و تقریر لوازم خدمت گفت: از رای منیر کشور گیر که منبع افاضت اجرام آسمان و مرجع افادت آثار اختران است و با فراست ایاس، کیاست عمرو عاص و با دهای نعمان، ذهن لقامان مجتمع و فراهم دارد و حل کننده مشکلات حوادث و گشاینده معضلات نوایب است، عجب دارم که در حادثه ای بدین روشنی و واقعه ای بدین سهلی به غلط می افتد و اباطیل اقوال ناقص عقلی، آفتاب رای جهان آرای او را حجاب تواند کرد تا بر سیاستی بدین عظیمی، بی وضوح دلیل و ظهور یقین، تعجیل فرماید و بر اقتحام واقعه ای بدین شگرفی اقدام روا دارد و فرزندی را که از وی بدل و عوض ممکن نگردد در مقیاس عقل و معیار خرد در موازنه کسی دارد که همه عالم را از او بدل و عوض ممکن است و ارزیز مغشوش را بر زر خالص رجحان نهد، از کمال عقل و امعان نظر پادشاه دور است و به فترت رویت و عطلت فکرت نزدیک و اگر این مهم وخیم و حادثه جسیم به نفاذ رسد و بر اسماع سلاطین روزگار گذرد، رای او را به رکاکت و سخافت منسوب کنند و از جوانب و اطراف عالم، مزاحمان و مفسدان سر بر آرند و با یکدیگر موافقت و مطابقت کنند و در ملک و دولت، چشم طمع باز کنند و دست تعرض دراز گردانند و به تقویض ابنیه عالیه دولت و اهدام و اعدام قواعد ملک و ملت کوشند آنگاه توجع و تفجع و تحسر و تاسف موثر و مثمر و مفید و مستفید نباشد و به پادشاه آن رسد که بدان زاهد نادان و عابد ابله رسید از استخارت و استشارت زن. شاه پرسید که چگونه بود؟