تغشی

معنی کلمه تغشی در لغت نامه دهخدا

تغشی. [ ت َ غ َش ْ شی ] ( ع مص ) پوشیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || خویشتن را به جامه بپوشیدن. ( زوزنی ). خویشتن را بجامه درپوشانیدن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( از اقرب الموارد ). || فروگرفتن کار کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). || غش آوردن. ( غیاث اللغات ). || مجامعت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی )( دهار ) ( از اقرب الموارد ). جماع کردن. ( آنندراج ).

معنی کلمه تغشی در فرهنگ معین

(تَ غَ شِّ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - پوشیدن . ۲ - فرو رفتن .

معنی کلمه تغشی در فرهنگ عمید

۱. پوشیدن.
۲. مشغول کردن.

معنی کلمه تغشی در ویکی واژه

پوشیدن.
فرو رفتن.

جملاتی از کاربرد کلمه تغشی

فَأَغْشَیْناهُمْ ای اعمیناهم، من التغشیة و هی التغطیة، فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ سبیل الهدی این آیت هم در شأن ایشانست که قصد رسول خدا کردند یعنی که ایشان را بمنزلت کسی کرد که پس و پیش وی دیواری برآرند و دو دست وی بغلّ با گردن بندند و نابینا گردانند تا چنانک این کس به هیچ چیز و هیچکس راه نبرد و درماند ایشان نیز درماندند و برسول خدا دست نیافتند. و گفته‌اند: این آیت حرزی نیکوست، کسی که از دشمن ترسد این آیت بر روی دشمن خواند، اللَّه تعالی شر ان دشمن از وی باز دارد و دشمن را از وی در حجاب کند چنانک با رسول خدا کرد آن شب که کافران قصد وی کردند بدر سرای وی آمدند تا بسر وی هجوم برند و رسول خدای علی (ع) را بجای خود خوابانید و بیرون آمد بایشان بر گذشت و این آیت میخواند: وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا... الی آخرها، و دشمنان او را ندیدند و در حجاب بماندند رسول برگذشت به ایشان و قصد مدینه کرد و آن ابتدای هجرت وی بود صلوات اللَّه و سلامه علیه.
وَ هُوَ عَلی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ من الاحیاء بعد الموت و العقاب علی المعصیة و غیر ذلک قَدِیرٌ أَلا إِنَّهُمْ یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ کلبی گفت: این آیت در شأن اخنس بن شریق آمد، مردی منافق بود، ازین خوش سخنی، شیرین منظری، مصطفی (ص) را دیدی بروی وی تازه و خندان، با وی دوست‌وار سخن گفتی، و بدل او را دشمن داشتی، و کافروار زندگانی کردی: یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ ای یخفون ما فی صدورهم من الشّحناء و العداوة و اصله من ثنّیت الثوب و غیره اذا عطفت بعضه علی بعض حتی یخفی داخله لِیَسْتَخْفُوا بما اسرّوا منه، ای من النبی (ص) و قیل: من اللَّه ان استطاعوا. عبد اللَّه شداد گفت: مردی منافق برسول خدا برگذشت فثنی صدره و ظهره و طأطأ رأسه و غطی وجهه‌ کی لا یراه النبی (ص) آن منافق پشت برگردانید، و سر در پیش افکند، و روی خویش بپوشید، تا رسول خدا او را نبیند این آیت بشأن وی فرو آمد. و قیل: کان الرجل من الکفار یدخل بیته و یرخی ستره و یحنی ظهره و یتغشی بثوبه و یقول: هل یعلم اللَّه ما فی قلبی. فانزل اللَّه تعالی أَلا حِینَ یَسْتَغْشُونَ ثِیابَهُمْ یغطّون رؤسهم بثیابهم یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ فی قلوبهم وَ ما یُعْلِنُونَ بافواههم. و قیل: ما یُسِرُّونَ یعنی عمل اللیل و ما یُعْلِنُونَ عمل النّهار. و قیل: یرید اللیل و الوقت الّذی یاوی الی فراشه فی الظلمة و یتغطی بثیابه و یستخفی بسرّه و ذلک النهایة فی الخفاء و هو للَّه ظاهر جلی. اعلم اللَّه سبحانه فی الآیة، انّهم حین یستغشون ثیابهم فی ظلمة اللیل فی اجواف بیوتهم یعلم تلک الساعة ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی‌ ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ، بما فی النفوس من الخیر و الشّر.
قوله: وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ، ای غمرة الموت و شدته الی ان تغشی الانسان و تغلب علی عقله بِالْحَقِّ یعنی ببیان ما یصیر الیه الانسان بعد موته من جنة او نار و قیل بِالْحَقِّ، ای بامر اللَّه و حکمه الذی عمّ به جمیع الاحیاء و قیل بما یؤل الیه الامر من السعادة و الشقاوة.
إِذْ یَغْشَی السِّدْرَةَ ما یَغْشی‌ قال ابن مسعود یغشاها فراش من ذهب و قیل جراد من ذهب و قال مقاتل تغشیها الملائکة امثال الغربان حین یقعن علی الشجر و فی الحدیث قال (ص) رایت علی کل ورقة منها ملکا قائما یسبّح اللَّه عز و جل.
«تغشی طائفة» که بتا خوانی بر قراءت کسایی و حمزه فعل «امنة» راست، و که بیا خوانی بر قراءت باقی فعل «نعاس» راست. میگوید: خواب در میپیچید در گروهی از شما.
تَرْهَقُها قَتَرَةٌ ای ترکبها ظلمة و تغشیها ذلّة. یقال انّ الارض اذا دکّت صارت غَبَرَةٌ سوداء فغشیت وجوه الکفّار فسوّدتها. و قیل: هی غَبَرَةٌ الفراق و ذلّ الحجاب.