تغایر
معنی کلمه تغایر در فرهنگ معین
معنی کلمه تغایر در فرهنگ عمید
۲. به یکدیگر رشک بردن.
معنی کلمه تغایر در فرهنگ فارسی
معنی کلمه تغایر در دانشنامه اسلامی
هر دو امری که در نظر گرفته شود یا حمل یکی بر دیگری ممکن است یا غیر ممکن. در صورت اول، آن دو را «متحد» خوانند؛ مانند: احمد و خندان که می شود گفت: «احمد خندان است». در صورت دوم، آ ها را «متغایر» و نسبت میان آنها را «تغایر» خوانند.
اقسام تغایر
تغایر بر سه قسم است:۱. تغایر تماثلی؛۲. تغایر تخالفی؛۳. تغایر تقابلی.
← تغایر تماثلی
تقابل بر چهار قسم است: تضایف، تضاد، عدم و ملکه و تناقض یا سلب و ایجاب.
مستندات مقاله
...
معنی کلمه تغایر در ویکی واژه
بر یکدیگر رشک بردن.
جملاتی از کاربرد کلمه تغایر
میرزای اصفهانی موسس مکتبی (بر پایه آموخته هایش از استادش صاحب علم جمعی) در شناخت معارف شیعی است که از آن به عنوان مکتب معارف اهل بیت، مکتب تفکیک یا مکتب معارف خراسان یاد می شود. نام مکتب تفکیک یا مکتب معارف خراسان بعدها توسط شاگردان او بر روش تدریسش تعلق گرفت. دلیل این نامگذاری این است که او با کاوش در مبانی وحیانی به اهمیت این نکته پی برد که فلسفه و عرفان و سایر معارف بشری از پایه با معارف قرآن و ائمه تغایر و تضاد دارند، و از این رو همواره تلاش در جداسازی و تفکیک معارف الهی وحیانی از سایر مکاتب (فلسفه و عرفان و تصوف و …) داشت.
سألوه ان یحیی لهم قصی بن کلاب قالوا انه کان شیخا کبیرا لنسأله عنک، فلم یجبهم اللَّه بل اوعدهم و انما لم یجبهم لان البعث الموعود، انما هو فی دار الجزاء یوم القیمة و الذی کانوا یطلبونه بعث فی الدنیا فی حالة التکلیف و بینهما تغایر. و قوله: فأتوا، مخاطبة للنبی (ص) وحده علی ما یستعمله العرب فی مخاطبة الجلیل. ثم خوّفهم مثل عذاب الامم الخالیة، فقال: أَ هُمْ خَیْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ معناه أ هولاء اعز و اشدّ قوة و اکثر اموالا، أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ. مفسران گفتند: تبع پادشاهی بود از پادشاهان یمن از قبیله قحطان، چنان که در اسلام، ملوک را خلیفه گویند، و در روم، قیصر و در فرس، کسری، ایشان تبع گویند. و سمّی تبّعا لکثرة تبعه، و معروف از ایشان سه بودند: یکی مهینه اول بوده، یکی میانه، یکی کهینه آخر بوده. و او که در قرآن نام برده است تبّع آخر بود، نام وی اسعد بن کلیکرب الحمیری. مردی مؤمن صالح بوده و بعیسی (ع) ایمان آورده و چون حدیث و نعت و صفت رسول ما (ص) شنید از اهل کتاب، برسالت وی ایمان آورد و گفت:
دیگر- تعین اول از هویت مطلق که در نظر عارف آید عدم استناد است بغیر و استناد غیر بدو که مفهوم الهیت خاص است، که مسما است به اللّه، و چون از این کثرت اعتباری خیزد و تغایر و کثرت یا ذاتی بود به حسب اجزاءو یا به حسب تغایر وجود و ماهیت، و یا صفاتی بود به حسب جنس و یا نوع و یا شخص، ذاتی را به احد و صمد نفی فرمود، و صفاتی را به لم یلد و لم یولد ولم یکن له کفوا احد.
«وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ» هذا کقولهم: فلانة عند فلان، ای زوجته. و «قاصِراتُ الطَّرْفِ» هی الّتی قصرت طرفها علی زوجها لا تنظر الی غیره: «أَتْرابٌ» ای لدات مستویات فی السّنّ لا عجوز فیهنّ و لا صبیّة بنات ثلث و ثلثین سنة. و قیل: علی خلق ازواجهنّ لا اصغر و لا اکبر. و قیل: متواخیات لا یتباغضن و لا یتغایرن. و فی الخبر الصّحیح: «یدخل اهل الجنّة الجنّة جردا مردا مکحلین أبناء ثلث و ثلثین سنة لکلّ رجل منهم زوجتان علی کلّ زوجة سبعون حلّة یری مخّ ساقها من ورائها».
پس ایندو اسم مرتب بوضع هر دو ازوست تغایر از حول دیده دوبین خیزد
محمد باقر برای نظم بخشیدن به عقایدِ متغایری که دربارهٔ امامت وجود داشت، عقیدهٔ خود در اینباره را بر پایهٔ قرآن و سُنَّت گذاشت؛ و علم و عِصمَت را بهعنوان صفاتی معرفی کرد که «امام» را از بقیهٔ مردم متمایز میکند و بدین ترتیب خود را بهعنوان «امام اُمَّت» معرفی کرد. در شرایطی که بیشتر مردم اعتقاد داشتند «امام» باید قیام کند، تعلیمات باقر نشان میداد که امامت لزوماً سیاسی نیست و بنابراین بر کسبِ قدرت سیاسی تکیه ندارد. این نظریه که تهدید مستقیمی علیه حکمرانان اموی محسوب نمیشد، فرصتی را در اختیار باقر گذاشت تا آزادانه به ادامهٔ فعالیت خود بپردازد.
قانونگرایان بر این عقیدهاند که دولت محصول قانون است و در مورد دولت، جامعه و کشور باید تنها صلاحیت حقوقی، قانونی و قضایی را در نظر آورد، هرچند با اخلاق و مذهب متغایر و متضاد باشد.
باشد در عالم، علم و عالم و معلوم هر سه یکی باشد این شبهت را باطل کرده ایم بدان دلیل که اگر علم حضور ماهیّت معلوم بودی در عالم بایستی که از علم به زید یا به حرارت یا به برودت نفس زید یا حرارت یا برودت در نفس عالم حاصل آمدی و نه چنین است و جوای دیگر ازین اشکال گفته اند و آنست که مفهوم: «کون الشیء عالماً معاند لمفهوم کونه معلوماً، و لذلک یصّح ان یعلم احدهما مع الذّهول عن الاخر. فادا اخذنا الذّات من حیث انّها عالمهٔ کانت مغیرهٔ ً لها من حیث انّها معلومه و اذا حصل التّغایر امکن تحقّق النّسبهٔ المّسماهٔ بالحضور و هذا ایضاً فاسد و ذلک لاّن المّسامه بالعلم التّی هی الحضور لما توقف تحقّقها علی تحقّق الّتغایر و تحقّق التّغایر یتوقّف علی تحقّق کون الشّیء عالماً و معلوما لزم الدّور.»
لا یَسْأَمُ الْإِنْسانُ ای الکافر. و قیل: هو عامّ للجنس، ای لا یمل الانسان من مسئلة المال و تمنّی الغنی و الصحة، وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ ای ناله الفقر، «فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ هما اسمان متغایران فی اللفظ معناهما واحد کالرّؤف الرحیم، و العفو و الصفح، و المعنی: یؤس من الخیر قنوط من عود النعمة، ای ظنّ ان لن یرجع الی الخیر ابدا. و قیل: یؤس قنوط من الرحمة و الاجابة بسوء الظّنّ.