تعنیف

معنی کلمه تعنیف در لغت نامه دهخدا

تعنیف. [ ت َ ] ( ع مص ) درشت کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). درشتی کردن. ( آنندراج ). نرمی نکردن با کسی. ( از اقرب الموارد ). || سرزنش کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). ملامت نمودن. ( زوزنی ). سرزنش و ملامت نمودن به درشتی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). به عنف و شدت و عتاب کسی را سرزنش کردن. ( از اقرب الموارد ). سرزنش نمودن. ( آنندراج ) : با من خطاب وعتاب و تشدید و تعنیف فرماید. ( سندبادنامه ص 108 ).

معنی کلمه تعنیف در فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - درشتی کردن . ۲ - سرزنش کردن .

معنی کلمه تعنیف در فرهنگ عمید

سرزنش کردن، به سختی ملامت کردن، با کسی به سختی و به درشتی رفتار کردن.

معنی کلمه تعنیف در فرهنگ فارسی

درشت کردن درشتی کردن

معنی کلمه تعنیف در ویکی واژه

درشتی کردن.
سرزنش کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه تعنیف

ای جوانمرد! حقیقت توکل آنست که مرد از راه اختیار برخیزد دیده تصرف را میل در کشد، خیمه رضا و تسلیم بر سر کوی قضا و قدر زند، دیده مطالعت بر مطالع مجاری احکام گذارد تا از پرده عزت چه آشکارا شود و بهر چه پیش آید در نظاره حال چون مرد بدین مقام رسد کلید گنج مملکت در کنار وی نهند، توانگر دل گردد و فردا که روز بازار و هنگام بار بود و خلق را بر عموم سؤال کنند که میفرماید: فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ، این جوانمردان که بر مقام توکّل بر استقامت بودند و در منازل عبودیّت صدق بجای آوردند، ایشان را سؤال کنند، و لکن سؤال تشریف نه سؤال تعنیف و سؤال عتاب.
قالَ ما مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ این سؤال توبیخ و تعنیف است، و «لا» زیادة است، یعنی: ما منعک ان تسجد اذ أمرتک؟ این دلیل است که علی الانفراد او را سجود فرمودند، پس با فریشتگان در خطاب شد، و رب العالمین دانست که چه چیز او را بازداشت از سجود، لکن خواست که وی را درین سؤال توبیخ کند، و تا آنچه در دل دارد بزبان بگوید، و با خلق نماید، که وی معاند است، تا این معنی موعظتی باشد فرزند آدم را، و زجری باشد ایشان را از نافرمانی.
ازو پرسیدند که: همان روز چرا نگفتی؟ گفت:بیک گواه حکم ثابت نشدی. من بی منفعتی تعذیب حیوان روا ندارم. بدین دو شهادت حکم سیاست بر دمنه متوجه گشت. شیر بفرمود تا او را ببستند و باحتیاط باز داشت، و طعمه او بازگرفت، و ابواب تشدید و تعنیف تقدیم نمودند تا زا گرنسگی و تشنگی بمرد. و عاقبت مکر و فرجام بغی چنین باشد.
فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ سؤال تعنیف است و تعذیب. وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ سؤال تشریف است و تقریب. روز قیامت سؤال متفنن است، از آنکه احوال خلق متفاوت است. سؤال هر کس بر اندازه روش او. قومی را از کردار پرسند. قومی را از نعمت. قومی را از صدق و صفاوت. قومی را سؤال کنند از روی سیاست و هیبت، قومی را از لطف و کرامت. سؤال کردار آن است که: فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ.
الیک بتعنیف اللوائم عن فتی سبته لحاظ الغانیات الکواعب
«وَ اصْبِرْ» فرمان است بعبودیت «وَ ما صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ» اخبار است از حق ربوبیت. «وَ اصْبِرْ» تکلیف است «وَ ما صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ» تعریف است. «وَ اصْبِرْ» تعنیف است «وَ ما صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ» تخفیف است. وَ واعَدْنا مُوسی‌ ثَلاثِینَ لَیْلَةً چه عزیز است وعده دادن در دوستی! و چه بزرگوار است نشستن بوعده‌گاه دوستی! چه شیرین است خلف وعده در مذهب دوستی! پیر طریقت گفت در رموز این آیت: مواعید الا حبّة ان اخلفت فانها تونس. ثمّ قال:
قوله تعالی: وَ إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ الایة از روی اشارت بر ذوق جوانمردان طریقت این سؤال تشریف است نه خطاب تعنیف، که مراد براءت ساحت عیسی است و پاکی وی از گفتار تثلیث، که ترسایان برو بستند، و بر وی دعوی کردند، و عیسی ادب خطاب نگه داشت، که بجواب ابتدا بثناء حق کرد جل جلاله نه بتزکیت خویش، گفت: سُبْحانَکَ ای انزهت تنزیها عمّا لا یلیق بوصفک. پس گفت: ما یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ ما لَیْسَ لِی بِحَقٍّ بار خدایا! چون از قبل تو برسالت مخصوصم، شرط نبوت عصمت باشد، چون روا بود که آن گویم که نه شرط رسالت بود؟! إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ! اگر گفته‌ام، خود دانسته‌ای، و واثقم بآنکه تو میدانی که نگفته‌ام.