تعدیه

معنی کلمه تعدیه در لغت نامه دهخدا

( تعدیة ) تعدیة. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) بازگردانیدن از کاری. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || مشغول ساختن کسی را بکاری. || بازگرداندن کسی را از کاری. || واگذاشتن کسی کاری را. ( از اقرب الموارد ). || فاگذرانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). درگذرانیدن. ( دهار ). گذرانیدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). روا داشتن و نافذ گردانیدن و یقال : عد عنه ؛ ای اصرف بصرک عنه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). روا داشتن و نافذ ساختن چیزی. ( از اقرب الموارد ). || فعل را متعدی کردن به مفعول. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). فعل لازم را متعدی کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || ( اصطلاح اصول ) نقل حکم از اصل به فرع. ( از تعریفات جرجانی ). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.

معنی کلمه تعدیه در فرهنگ معین

(تَ یِ ) [ ع . تعدیة ] (مص م . ) ۱ - کسی را از کاری منصرف کردن . ۲ - فعل لازم را متعدی کردن . ۳ - گذرانیدن .

معنی کلمه تعدیه در فرهنگ عمید

۱. روا داشتن، نافذ گرانیدن.
۲. امری را رها و ترک کردن.
۳. کسی را از کاری منصرف ساختن.
۴. (ادبی ) متعدی ساختن فعل لازم.

معنی کلمه تعدیه در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - گذرانیدن گذرا کردن . ۲ - متعدی ساختن فعلی را .

معنی کلمه تعدیه در ویکی واژه

تعدیة
کسی را از کاری منصرف کردن.
فعل لازم را متعدی کردن.
گذرانیدن.

جملاتی از کاربرد کلمه تعدیه

حسن گفت: این آیه در غزا فرو آمد، در مجالس حرب و قتال همانست که جای دیگر گفت: «تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ» و کانوا لشدّة رغبتهم فی الجهاد یتزاحمون علی الصف الاول و یقول بعضهم لبعض توسّعوا الی لنلقی العدوّ و نصیب الشهادة، فلا یوسّعون له رغبة منهم فی الجهاد و الشهادة فانزل اللَّه تعالی هذه الآیة و قیل: «انّ رجلا من الفقراء دخل المسجد فاراد ان یجلس بجنب احد من الاغنیاء فلمّا قرب منه قبض الغنی ثوبه الیه، فرأی رسول اللَّه (ص) ذلک، فقال للغنی: أ خشیت ان تعدیه غناک او یعدیک فقره؟
الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ یعنی یؤمنون باللّه و ملائکته و کتبه و رسله و الیوم الآخر و الجنّة و النّار و لقاء اللَّه و الحیاة بعد الموت و البعث فهذا غیب کلّه هر چه وراء دیوار است از تو غیب است خدای را نادیده می‌دوست داری و بیکتایی وی می اقرار دهی ایمانست بغیب، مصطفی را نادیده می استوار گیری و برسالت و نبوت وی گواهی دهی ایمان است بغیب. حارث قیس از تابعین بود روزی میگفت فرا عبد اللَّه مسعود که یا اصحاب محمد نوشتان باد دیدار مصطفی و مجالست و صحبت وی که یافتید عبد اللَّه گفت انّ امر محمد کان نبیا لمن رآه و الّذی لا اله غیره ما آمن مؤمن افضل من ایمان بغیب. یعنی شما که او را ندیدید ایمان شما فاضلتر است که ایمان بغیب است، ثمّ قرأ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ. برین تفسیر باء که متصل بغیب است باء حال گویند نه باء تعدیه فکانّه قال الّذین یؤمنون بی وهم غائبون، لم یأتوا بعده، و یشهد لذلک ما روی ابن عباس قال قال النّبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «ایّ الخلق اعجب ایمانا قالوا الملائکة. قال و کیف لا تؤمن الملائکة و هم یرون ما یرون، قالوا الانبیاء قال و کیف لا یؤمن الانبیاء و هم یرون الملائکة تنزیل علیهم؟ قالوا فمن هم یا رسول اللَّه؟ قال قوم یأتون من بعدکم یؤمنون بی و لم یرونی، و یصدّقوننی و لم یرونی.