تعجیب

معنی کلمه تعجیب در لغت نامه دهخدا

تعجیب. [ ت َ ] ( ع مص ) کسی را به شگفتی آوردن. ( تاج المصادر بیهقی ). کسی را شگفتی نمودن. ( زوزنی ). کسی را به شگفتی افکندن. ( دهار ). به شگفت آوردن کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). در شگفت انداختن. ( آنندراج ). برانگیختن شگفتی کسی. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به تعجب شود.

معنی کلمه تعجیب در فرهنگ معین

(تَ عَ ) [ ع . ] (مص م . ) به شگفت آوردن ، به حیرت درآوردن .

معنی کلمه تعجیب در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] برانگیختن تعجب مخاطب؛ از اسباب تقدیم لفظ را تعجیب گویند.
«تعجیب» یکی از اسباب تقدیم و تاخیر است؛ یعنی جایی که لفظی بر عجیب بودن چیزی دلالت بیشتر و روشن تری دارد، بر لفظ دیگر مقدم می شود؛ مانند مقدم کردن «الجبال» بر «الطیر» در (... وسخرنا مع داوود الجبال یسبحن والطیر...)؛ "و کوهها را با داوود و پرندگان به نیایش واداشتیم" زیرا تسخیر کوه ها برای داوود و تسبیح آن ها برای خدا ، باعث شگفتی بیشتری از تسخیر و تسبیح پرندگان است.

معنی کلمه تعجیب در ویکی واژه

به شگفت آوردن، به حیرت درآوردن.

جملاتی از کاربرد کلمه تعجیب

لِأَیِّ یَوْمٍ أُجِّلَتْ هذه کلمة تعجیب و تعظیم، یعجّب العباد من ذلک الیوم. و معنی «أُجِّلَتْ» وقّتت، کقوله، عزّ و جلّ: وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا الَّذِی أَجَّلْتَ لَنا ثمّ اجاب نفسه فقال: لِیَوْمِ الْفَصْلِ. قال ابن عباس: یوم یفصل الرّحمن بین الخلائق و معنی «الْفَصْلِ»: الحکم. و الفیصل: الحاکم، ای یحکم بین المحسن و المسی‌ء و بین الرّسل و مکذّبیها. و قیل: لِأَیِّ یَوْمٍ أُجِّلَتْ ای لایّ یوم اخّر الرّسل و ضرب الاجل لجمعهم لِیَوْمِ الْفَصْلِ ای لیوم القضاء بین الخلق. ثمّ قال علی جهة التّهویل و التّعظیم لشأن ذلک الیوم.
وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ ای ما یهلکون الا انفسهم لأن اوزار الذین یصدونهم، علیهم، وَ ما یَشْعُرُونَ انها کذلک. پس بیان حال ایشان کرد در قیامت: وَ لَوْ تَری‌ إِذْ وُقِفُوا عَلَی النَّارِ یعنی علی الصراط فوق النار، و گفته‌اند «علی» بمعنی «فی» است، کقوله تعالی: عَلی‌ مُلْکِ سُلَیْمانَ ای فی ملک سلیمان، و معنی آنست که: حبسوا فی النار، و «لو» اینجا در موضع تعجیب و تعظیم است نه در موضع شک، که بی گمان فردا مؤمن عذاب کافر خواهد دید. فَقالُوا یا لَیْتَنا ای عند ذلک یقولون یا لیتنا نرد الی الدنیا، و لا نکذب بآیات ربنا بعد المعاینة، وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ای مع المؤمنین بتوحید اللَّه تعالی.
وَ لَوْ تَری‌ إِذِ الظَّالِمُونَ این کلمتی است از کلمات تعظیم و تعجیب، نه در موضع شک. میگوید: اگر تو بینی ای محمّد آن گه که این کافران و مشرکان در سکرات و شدائد و اهوال مرگ باشند، وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدِیهِمْ ملائکه اینجا ملک الموت است و اعوان وی، و آن فریشتگان دست بعذاب بایشان فرا داشته، چنان که جای دیگر گفت: «یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ». «أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ» اینجا قول مضمر است، یعنی: یقولون لهم اخرجوا انفسکم ای ارواحکم. ایشان را گویند بتعنیف و کره: بیرون دهید جانهای خویش. مصطفی (ص) گفت: آن مرگ که آسان‌تر بود همچون خسک است که در پشم شتر آویزد، چه ممکن بود که آن بآسانی از وی بیرون آید.
ثم وعظهم لیعتبروا فقال: أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَی الْأَرْضِ اذا کانت الرؤیة لا یراد بها الادراک بالحاسة بالبصر فی الحقیقة، بل یراد بها التعجیب من شی‌ء عدیته بالی، و المعنی الا تتفکرون فی الاشیاء الدالة علی اللَّه سبحانه و تعالی حتی انتهت بکم الرؤیة الی الارض و انواع نباتها، فتعلموا فیها من العجائب! ثم بیّن النبات، فقال: مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ، ای نوع محمود و صنف حسن من النبات مما یأکل الناس و الانعام. و قیل نوع یکرم علی اهله. قال الشعبی: الناس من نبات الارض فمن دخل الجنة فهو کریم و من دخل النار فهو لئیم. در همه قرآن لفظ کریم بر شش وجه آید: اول نام خداوند است جل جلاله کقوله: ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ، و قال تعالی: فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ. ای یعفو و یصفح، دوم کریم است بمعنی متکرم، کقوله: ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ، ای المتکرم، سوم کریم بمعنی آن که منزلت وی گران و بزرگ بود به نزدیک اللَّه، چنان که گفت در صفت جبرئیل: إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ و فی معناه إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ، یعنی فی المنزلة، چهارم کریم است بمعنی مسلم، کقوله: وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ کِراماً کاتِبِینَ. ای مسلمین، و کقوله: بِأَیْدِی سَفَرَةٍ، کِرامٍ، ای مسلمین، پنجم بمعنی فضیلت کقوله: هذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ، ای فضلت علیّ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ، ای فضلنا فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ، ای فضّله. ششم کریم است بمعنی حسن کقوله: مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ، ای حسن.
وَ ما أَدْراکَ ما سِجِّینٌ ای لیس هذا ممّا کنت تعلمه انت و لا قومک حتّی عرّفناک. قاله تعظیما لشأن السّجّین و تعجیبا منه و تهویلا لامره ثمّ قال: کِتابٌ مَرْقُومٌ لیس هذا تفسیر السّجّین بل هو بیان الکتاب المذکور فی قوله: إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ ای هو کِتابٌ مَرْقُومٌ ای مکتوب اعمالهم مثبت علیهم کالرّقم فی الثّوب لا ینسی و لا یمحی حتّی یجازوا به. و قال قتادة و مقاتل: رقم علیهم بشر کانّه اعلم بعلامة یعرف بها انّه کافر و قیل: مختوم بلغة حمیر.
وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ سیاق این سخن بر طریق تعجیب است، میگوید: این جهودان ترا چگونه حاکم کنند، و حکم تو چون پسندند! وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فِیها حُکْمُ اللَّهِ! و آن گه تورات سخن من بنزدیک ایشان، و حکم من در میان، رجم در آن روشن! و خود میدانند، و اینک ترا حاکم میسازند، نه از آنست که بر تو وثوق دارند، که آن طلب رخصت است که میکنند، نه بینی که پس از تحکیم از تو برمیگردند! و حکم تو بر رجم می‌نپذیرند.
«أَ لَمْ یَعْلَمْ» هذا المکذّب المتولّی «بِأَنَّ اللَّهَ» یراه و یعلم جمیع احواله و انّه سیؤاخذه بفعله و یعاقبه علیه. و قیل: أ رأیت هاهنا تعجیب للمخاطب و کرّره للتّأکید و تقدیر نظم الآیة: أَ رَأَیْتَ الَّذِی یَنْهی‌ عَبْداً إِذا صَلَّی و المنهیّ علی الهدی أَمَرَ بِالتَّقْوی‌ و النّاهی مکذّب متولّ عن الایمان فما اعجب من ذا أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری‌.