تعبید

معنی کلمه تعبید در لغت نامه دهخدا

تعبید. [ ت َ ] ( ع مص ) رمیدن و گریختن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || دیری نکردن در کار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شتافتن. ( از اقرب الموارد ). || به بندگی گرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). به بندگی گرفتن و بنده قرار دادن. ( از اقرب الموارد ) ( زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || خوار داشتن. خوار داشتن کسی چندانکه کار بندگان را کند. ( از اقرب الموارد ). || خوار داشتن راه و جز آن را. ( از اقرب الموارد ). || گرامی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). گرامی داشتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || به قطران آلودن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( از اقرب الموارد ). || به قیر اندودن کشتی و جز آن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه تعبید در فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) به بندگی گرفتن ، کسی را بندة خود کردن .

معنی کلمه تعبید در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ببندگی گرفتن کسی را بند. خود ساختن .

معنی کلمه تعبید در ویکی واژه

به بندگی گرفتن، کسی را بندة خود کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه تعبید

«لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ» این لام لام عافیت گویند: ای جعلوا عاقبة النّعم الکفر بدل الشّکر عاقبت آن نعمت که بایشان دادیم آن بود که بجای شکر کفر آرند و نعمت ما را منکر شوند، چنانک جای دیگر گفت: «أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ» و گفته‌اند معنی آنست که ایشان را نعمت دادیم تا آن را راه کفر خود سازند و در ضلالت بیفزایند، چنانک جای دیگر گفت: «رَبَّنا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِینَةً وَ أَمْوالًا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا رَبَّنا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِکَ» پس ایشان را بیم داد و بتهدید گفت: «فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ» چنانک جای دیگر گفت: «قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا» این نه امر تعبید است که امر تهدید است و قول اینجا مضمر است: ای قل لهم تمتّعوا فی الدّنیا فسوف تعلمون فی الآخرة و بال ذلک.
یعنی أ تترکنی؟ و قیل معناه تمنّ علیّ بالتربیة، و قد استعبدت قومی و من اهین قومه ذل. فتعبیدک بنی اسرائیل قد احبط احسانک الیّ.