تعامی

معنی کلمه تعامی در لغت نامه دهخدا

تعامی. [ ت َ ] ( ع مص ) خویشتن را کور ساختن. ( زوزنی ). کوری نمودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). خود را کور نمودن. ( آنندراج ). کوری را بخود بستن. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه تعامی در فرهنگ معین

(تَ مِ ) [ ع . ] (مص ل . ) خود را به کوری زدن .

معنی کلمه تعامی در فرهنگ عمید

۱. خود را کور وانمود کردن.
۲. با هم ستیزه کردن.

معنی کلمه تعامی در فرهنگ فارسی

( مصدر ) خود را بکوری زدن کوری نمودن .

معنی کلمه تعامی در ویکی واژه

خود را به کوری زدن.

جملاتی از کاربرد کلمه تعامی

ایها العاقل اف لبصیر یتعامی فزبها من قبل ان یجعلک الدهر حطاما
پس قلمدان زرین را برد و درج گوهرین شه تعامی کرد تا یابد خبر زین مبتدا