تعاطی
معنی کلمه تعاطی در فرهنگ معین
معنی کلمه تعاطی در فرهنگ عمید
۲. به کاری پرداختن.
۳. چیزی به هم دادن، دادوستد کردن.
معنی کلمه تعاطی در فرهنگ فارسی
۱-( مصدر )با هم درامری خوض و مشورت کردن فرا گرفتن امری را بکاری پرداختن . ۲ - چیزی بیکدیگر دادن سپردن عطاکردن . ۳ - دادوستدکردن . ۴ -( اسم ) فراگیری ( امری ) .۶ - عطا.۷ - داد و ستد . جمع : تعاطیات . یا تعاطی افکار . مبادل. اندیشه ها و مشورت کردن .
معنی کلمه تعاطی در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه تعاطی
«قالَتْ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلامٌ» ای کیف و من این لی غلام؟ «وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ» هذا المسیس کنایة عن الجماع، ای لم یباشرنی زوج، بالنکاح، «وَ لَمْ أَکُ بَغِیًّا» ای فاجرة تتعاطی الزّنا. و الولد یکون من احد هذین، و البغایا الزوانی و البغاء الزّنا و فی الخبر، البغایا النساء اللاتی ینکحن بغیر ولی.
وَ أَنَّ إِلی رَبِّکَ الْمُنْتَهی ای منتهی الخلق و مصیرهم الیه و هو یجازیهم باعمالهم. و قیل منه ابتداء المنّة و الیه انتهاء الآمال. و قیل معناه اذا انتهی الکلام الی اللَّه فامسکوا و من تعاطی ذلک هلک.
تعاطی الکاس من شان الصبوح فسق بالراح یا ریحان روحی
لاهوت بناسوت فرو آوردند، و جلال قدم با صفت عدم برابر نهادند، و این مایه ندانستند که: «لم یکن ثم کان» دیگر است و «لم یزل و لا یزال» دیگر. عیسی نابوده دی، بیچاره امروز، نایافته فردا، جوان دی، کهل امروز، پیر فردا، مرده پس فردا چگونه برابر بود با خدای بیهمتا، معبود یکتا، خدایی را سزا، نه متعاور اسباب، نه متعاطی طلاب، نه محتاج خورد و خواب، هرگز ماننده کی بود کرده بکردگار، آفریده بآفریدگار، عیسی نبوده و پس ببوده، و آنکه محتاج طعامی و شرابی و خوابی و قضاء حاجتی گشته، با این عیب و عار چگونه توان گفت که خداست.
اسقی شواربه و مادری العلی لما تعاطی شارب الایام
روی انّ النّبی (ص) غرز عودا بین یدیه و آخر الی جنبه و آخر بعده، قال تدرون ما هذا؟ قالوا اللَّه و رسوله اعلم، قال فانّ هذا الانسان و هذا الاجل فیتعاطی الامل فیختلجه الاجل دون ذلک.