تطوف
معنی کلمه تطوف در فرهنگ معین
معنی کلمه تطوف در فرهنگ عمید
معنی کلمه تطوف در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه تطوف
هُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنی قریشا وَ صَدُّوکُمْ، عام الحدیبیة، عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ، ان تطوفوا للعمرة، وَ الْهَدْیَ یعنی و صدّوا الهدی، مَعْکُوفاً محبوسا، أَنْ یَبْلُغَ مَحِلَّهُ، ای منحره و محل الهدی منی و قیل محل هدی العمرة مکه و محل هدی الحج منی و الهدی جمع هدیة و لم یؤنث لان الجمع اذا لم یکن بین واحده و جمعه الا الهاء جاز تذکیره و تأنیثه و الهدی هی البدن التی ساقها رسول اللَّه (ص) و کانت سبعین بدنة مَعْکُوفاً کانت تاکل الوبر من الجوع، وَ لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِناتٌ، یعنی المستضعفین بمکة، لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَؤُهُمْ، یعنی ان تقتلوهم، فَتُصِیبَکُمْ مِنْهُمْ ای من جهتهم، مَعَرَّةٌ، ای اثم و قیل دیة و قیل کفارة لان اللَّه عز و جل اوجب علی قاتل المؤمن فی دار الحرب اذا لم یعلم ایمانه الکفارة فقال تعالی: فَإِنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ.
فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ... معنی حج و عمره زیارت کردن خانه کعبه را، و قصد آن داشتن. میگوید هر که حج کند یا عمره فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما بر وی تنگی نیست که میان صفا و مروه سعی کند. تشدید در طاء از اخفاء تاء است در طاء، اصل آن یتطوف است. و اصل قصه آنست که در زمان جاهلیت مردی و زنی در کعبه شدند بفاحشهای، و نام مرد اساف بن یعلی بود و نام زن نائلة بنت الدیک، هر دو را مسخ کردند، پس عرب ایشان را بیرون آوردند، و عبرت را یکی بر صفا نهادند و یکی را بر مروة، تا خلق از اطراف میآمدند و ایشان را میدیدند. روزگار بریشان دراز شد، و پسینیان با ایشان الف گرفتند، چشمها و دلها از ایشان پر شد، شیطان بایشان آمد و گفت که پدران شما اینان را میپرستیدند، و ایشان را بر پرستش آنان داشت. روزگار دراز در زمان فترت و جاهلیت، پس چون اللَّه تعالی رسول خود را به پیغام بنواخت، و اسلام در میان خلق پیدا شد، قومی از مسلمانان که در جاهلیت دیده بودند که آن دو بت را میپرستیدند، تحرّج کردند از سعی کردن میان صفا و مروه، ترسیدند که در چیزی افتند از آنکه در زمان جاهلیت در آن بودند.
، و حرام است بر وی طواف کردن که مصطفی عایشه را گفت: «اصنعی ما یصنع الحاج غیر ان لا تطوفی»
فیقول بلی، فیقول ا لم اعطک مالا و افضل علیک؟ فیقول بلی، فینظر عن یمینه فلا یری الّا جهنم و ینظر عن یساره فلا یری الّا جهنم»، قال: عدی سمعت رسول اللَّه یقول: «اتقوا النار و لو بشق تمرة فمن لم یجد شقّ تمرة فبکلمة طیبة»، قال: عدی فرأیت الظعینة ترتحل من الحیرة حتی تطوف بالکعبة لا تخاف الا اللَّه، و کنت فیمن افتتح کنوز کسری بن هرمز و لئن طالت بکم حیاة لترون ما قال النبیّ یخرج ملء کفه.
پس چون آدم بیدار شد زنی را دید بر بالین وی نشسته سخت با جمال و با نیکویی، او را پرسید که تو کیستی؟ گفت من هم جفت توام مرا بدان آفریدند تا ترا مونس باشم و بمن آرام گیری. گفتهاند که نخست آدم فرا حوا خاست و او را پاسید ازینجاست که خطبة یعنی زن خواستن از جانب مردانست، و اگر نخست حوا خاستی فرا آدم خطبة از جانب زنان بودی. و گفتهاند که حوا از آدم درخواست که دعا کن تا اللَّه تعالی مرا رفیقی سازد که مرا انیس و دمساز بود تا با وی برون میآیم و در بهشت میگردم. قال فجعل معها العنقاء فکانت تخرج فتطوف هی و العنقاء آن گه ملائکه امتحان علم آدم را پرسیدند از وی یا آدم ما هذه؟ این چیست؟ گفت زنی.
روی: انّ اللَّه عزّ و جلّ انزل من السّماء یاقوتة من یواقیت الجنّة، لها بابان من زمرّد اخضر: باب شرقی و باب غربی، و فیها قنادیل من الجنّة فوضعها علی موضع البیت، ثمّ قال یا آدم: انّی اهبطت لک بیتا تطوف به کما یطاف حول عرشی، و تصلّی عنده کما یصلّی عند عرشی».
قلت لم ارها، قال فان طالت بک حیاة فلترینّ الظّعینة ترتحل من الحیرة حتی تطوف بالکعبة لا تخاف احدا الا للَّه، و لئن طالت بک الحیاة لتفتحن کنوز کسری. قلت کسری بن هرمز؟ قال: کسری بن هرمز، و لئن طالت بک الحیاة لترین الرجل یخرج ملء کفه من ذهب او فضّة یطلب من یقبله منه و لا یجد احدا یقبله منه و لیلقین اللَّه احدکم یوم القیامة و لیس بینه و بینه ترجمان یترجم له فلیقولن الم نبعث الیک رسولا فبلغک؟