تطفل

معنی کلمه تطفل در لغت نامه دهخدا

تطفل. [ ت َ طَف ْ ف ُ ] ( ع مص ) طفیلی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). ناخوانده به مهمانی آمدن کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). طفیلی شدن. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || خوی کودکان گرفتن مرد. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه تطفل در فرهنگ معین

(تَ طَ فُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) طفیلی بودن ، بدون دعوت همراه کسی به جایی رفتن .

معنی کلمه تطفل در فرهنگ عمید

۱. طفیلی شدن، ناخوانده به مهمانی رفتن.
۲. حالت کودکان به خود گرفتن.

معنی کلمه تطفل در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ناخوانده رفتن طفیلی شدن انگل گردیدن .

معنی کلمه تطفل در ویکی واژه

طفیلی بودن، بدون دعوت همراه کسی به جایی رفتن.

جملاتی از کاربرد کلمه تطفل

از جگر خود کباب کردن بهتر که از کأس مردمان شراب خوردن، در این قالب مجوف چه خمر و چه جمر و درین تن مغلف چه خار و چه تمر، نه هر که نان دهد حاتم طی است و نه هر که خوان نهد صاحب ری، بسعادت بروید که من سر تطفل و دل تسفل ندارم.
اصل همه شاهان تویی و هرکه به جز تست ناخوانده غریبیست‌ که آید به تطفل
علاج افراط شهوت: پیش ازین در ابواب گذشته شرحی بر مذمت شره و حرصی که متوجه به طلب التذاذ بود از مأکولات و مشروبات، به طریق اجمال، تقدیم یافته است، و دناءت همت و خساست طبیعت و دیگر رذیلتی که به تبعیت این حال حاصل آید مانند مهانت نفس و شکم پرستی و مذلت تطفل و زوال حشمت از بیان و تقریر مستغنی باشد، و به نزدیک خواص و عوام ظاهر، و انواع امراض و آلام که از اسراف و مجاوزت حد حادث شود در کتب طب مبین و مقرر است، و علاجات آن مدون و محرر. و اما شهوت نکاح و حرص بران از معظم ترین اسباب نقصان دیانت و انهاک بدن و اتلاف مال و اضرار عقل و إراقت آبروی باشد.