تصامم

معنی کلمه تصامم در لغت نامه دهخدا

تصامم. [ ت َ م ُ ] ( ع مص ) خویشتن را کر نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ): تصام فلان عن الحدیث ؛ اری من نفسه انه اصم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) : و عبداﷲ بن عزیز راه تغافل و تصامم از آن معاذیر و اعراض از مضمون آن طوامیر پیش گرفت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 89 ). و از دعوت مرگ تغافل و تصامم میسازیم تا کمند قضا در گردن افتد و بند اجل محکم گردد. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 180 ). محمد امین حماد را گفت شنیدی تصامم نمود. ( جهانگشای جوینی ).

معنی کلمه تصامم در فرهنگ معین

(تَ مُ ) [ ع . ] (مص ل . ) خود را به کری زدن ، تظاهر به ناشنوایی کردن .

معنی کلمه تصامم در فرهنگ عمید

خود را به کَری زدن، خود را کَر وانمود کردن.

معنی کلمه تصامم در فرهنگ فارسی

خویشتن را کر نمودن

معنی کلمه تصامم در ویکی واژه

خود را به کری زدن، تظاهر به ناشنوایی کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه تصامم

گهی که را وی اشعار من مدیح تو خواند برد ز جذر اصم شوق استماع تصامم
وَ حَسِبُوا أَلَّا تَکُونَ فِتْنَةٌ قرأ اهل البصرة و حمزة و الکسائی: «الا تکون» بضم النون، علی معنی انه لا تکون فتنة. الفتنة الابتلاء و الاختبار، یقول: ظنّوا ان لا یبتلوا و لا یعذبهم اللَّه. جهودان پس مرگ موسی (ع) در زمانی متطاول که پیغامبری دیگر نیامده بود چنان دانستند و پنداشتند که ایشان را فرو گذاشتند، و به پیغامبری دیگر ایشان را بنخواهند آزمود تا استوار گیرند یا نه. پس اللَّه تعالی عیسی را بایشان فرستاد. قومی بعیسی باز کافر شدند، و کور و کر گشتند، یعنی بآنچه شنیدند عمل نکردند تا هم چنان بود که نشنیدند و ندیدند چون کوران و کران. پس چون عیسی را بآسمان بردند، تابَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ ای ارسل الیهم محمدا (ص) یعلّمهم ان اللَّه قد تاب علیهم ان آمنوا و صدّقوا. مصطفی را پس از آن بایشان فرستادند، و ایشان را خبر داد که اگر ایمان آرید و تصدیق کنید اللَّه شما را توبت داد و باز پذیرفت. ایشان هم تصدیق نکردند، و فراوانی از ایشان کافر شدند، و باز کور و کر شدند، عَمُوا وَ صَمُّوا اذ کفروا بعیسی، ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا اذ کفروا بمحمّد (ص)، وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ فی تعامیهم و تصاممهم.