تشکک

معنی کلمه تشکک در لغت نامه دهخدا

تشکک. [ ت َ ش َک ْ ک ُ ] ( ع مص ) بگمان افتادن. ( تاج المصادر بیهقی ). گمان کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). در شک افتادن. ( تاج المصادر بیهقی ). گمان کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). در شک افتادن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). شک کردن در امری. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه تشکک در فرهنگ معین

(تَ شَ کُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) به شک افتادن ، گمان کردن .

معنی کلمه تشکک در فرهنگ عمید

به شک افتادن، شک کردن.

معنی کلمه تشکک در فرهنگ فارسی

( مصدر ) گمان کردن بشک افتادن .

معنی کلمه تشکک در ویکی واژه

به شک افتادن، گمان کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه تشکک

از تشکک گفت و از اشراق گفت وز حکم صد گوهر تابنده سفت
جائهم بعد التشکک نصرنا ترکشان گو بر درخت جان بر آ
قومی متشککند و قومی به یقین از کوی تو دور دور دور افتادند
گوییم: اما در حکمت جماعتی باشند که مسائل علوم را جمع و حفظ کنند و در اثنای محاوره و مناظره بیان هر نکته ای از نکت حقایق که به طریق تقلید و تلقف فرا گرفته باشند بر وجهی ایراد کنند که مستمعان تعجب نمایند و بر وفور علم و کمال فضل آن کس گواهی دهند، اما در حقیقت وثوق نفس و برد یقینی که ثمره حکمت بود در ضمایر ایشان مفقود بود، و خلاصه عقاید و حاصل معارف ایشان تشکک و حیرت بود، و مثل ایشان در تقریر علوم مثل بعضی حیوانات بود در محاکمات افعال انسانی و مثل کودکان در تشبه نمودن به بالغان. پس آثار این جماعت و امثال ایشان شبیه بود به آثار حکما، و از جهت آنکه مصدر حکمت نفس است اطلاع بر این جنس مشابهت کمتر افتد؛