تشوه. [ ت َ ش َوْ وُ ] ( ع مص ) گوسفند صید کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). شکار کردن شاة را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ناشناس کردن خود را برای کسی.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تنکر و تغول برای کسی : اتشوهت علی قومی ان هداهم اﷲ؛ ای اتنکرت و تقبحت لهم. ( از اقرب الموارد ). || زشت شدن. ( آنندراج ). مطاوعه تَشویه. ( از اقرب الموارد ).
معنی کلمه تشوه در فرهنگ معین
(تَ شَ وُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) از شکل افتادن ، خود را ناشناس کردن .
معنی کلمه تشوه در ویکی واژه
از شکل افتادن، خود را ناشناس کردن.
جملاتی از کاربرد کلمه تشوه
ان فاتکم لا تفعلوا و استفتشوه و اعقلوا لا تَرقَدوا لا تأکُلوا ما لَم تَروا لا تَعبَدوا