تشتر

معنی کلمه تشتر در لغت نامه دهخدا

تشتر. [ ت َ ت َ ] ( اِخ ) نام میکائیل علیه السلام. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ اوبهی ). در فرهنگ اسدی بشتر آمده و غلط است و صحیح تشتر است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). در فرهنگها می نویسند نام میکائیل است... ولی در ترجمه آن به میکائیل تسامح است و تشتر ستاره شعری است و نزد ایرانیان تشترت ایزد باران است. ( یادداشت ایضاً ). در پهلوی تیشتر ، اوستا تیشتریه ؛ از توصیف اوستا شکی نمی ماند که مراد از تشتریه ، ستاره شعرای یمانی است که در زبانهای اروپایی سیریوس و کانی کولا گویند. «بارتولمه صص 651 - 652». فلوطرخس مورخ نویسد: [ بر طبق عقیده ایرانیان ] هرمزد سیریوس را نگهبان و پاسبان ستارگان قرار داد. در «تشتریشت » بند 44 آمده : «ما ستاره تشتر درخشان و باشکوه را تعظیم می کنیم که اهورمزدا، او را سرور و نگهبان همه ستارگان برگزیده ، چنانکه زردتشت را برای مردمان. « تیشترینی در اوستا نام جمعی از ستارگان است که در نزدیک تشتر هستند و او را یاری میکنند. هوگ ، تشتر را با تیر ( عطارد ) یکی دانسته ولی معلوم نیست که تشتر و تیر هر دو دارای یک ریشه لغوی باشند اگرچه تیشتریه اوستایی در پارسی «تیر» گفته میشود. یشت هشتم ( تشتریشت ) را معمولاً «تیریشت » گویند و چهارمین ماه سال و سیزدهمین روز هر ماه که بنام فرشته تیشتر است ، تیرماه و تیرروز گویند. شایان توجه است که در بندهش ،فصل پنج آمده که سبعه سیاره ، با سبعه ثابته در جنگ و ستیز است ، «تیر ( عطارد ) بر ضد تشتر...». تشتر در فرهنگها بمعنی فرشته باران ضبط شده و بسا او را با میکائیل تطبیق کرده اند. لابد بمناسبت آنکه تشتر فرشته باران و بالنتیجه ایزد ارزاق است و میکائیل هم فرشته روزی است. ( حاشیه برهان چ معین ) :
تشتر راد خوانمت پرگست
ار چو تو کی بود به گاه عطا.دقیقی.گرچه تشتر را عطا باران بود
مر ترا درّو گهر باشد عطا.( از فرهنگ اسدی ).و رجوع به یشتها ج 1 صص 324 - 325 و مزدیسنا و تأثیر آن در ادب پارسی ص 311، 312، 313و 329 شود.
تشتر. [ت َ ت َ ] ( اِخ ) تستر. ( سمعانی ). نام شهر. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). رجوع به تستر در همین لغت نامه شود.

معنی کلمه تشتر در فرهنگ معین

(تِ یا تُ تَ ) (اِ. ) = تیشتر: ۱ - نام ایزد موکل بر باران که با دیو خشکسالی می جنگد. ۲ - شِعúرای یمانی ، ستاره ای پر نور در صورت فلکی سگ بزرگ .

معنی کلمه تشتر در فرهنگ عمید

۱. در آیین زردشتی، ایزد نگهبان باران و موکل به روز سیزدهم هر ماه شمسی (= تیر ) و ماه چهارم هر سال شمسی (= تیر ) که با دیو خشک سالی و قحطی در نبرد است.
۲. (نجوم ) = شِعرا * شِعرای یمانی

معنی کلمه تشتر در فرهنگ فارسی

نام یکی ازایزدان، فرشته باران، فرشته موکل باران
( اسم ) ۱- نام ایزدی است . ۲- سیزدهمین روز هر ماه شمسی ( بنام ایزد مذکور. )
نام میکائیل علیه السلام

معنی کلمه تشتر در دانشنامه آزاد فارسی

تِشْتَر
ایزد موکل آب، زمین و گیاهان در آیین زردُشتی. ایزد تشتر برای این که بتواند بر سرزمین خشک و تشنه، باران فروبارد، باید بر اَپوُش دیو خشکی چیره گردد. در تیر یَشت، برای پیروزی بر اپوش از تِشتر ستایش می شود. نبرد تِشتَر با اپوش در سه مرحله و هر مرحله در ده شب و در صورت های فلکی متفاوت، انجام می گیرد. در هر سه مرحله تِشتَر برای پیروزی بر اپوش تقاضای هوُم و قربانی می کند و وعدۀ غله و رفاه، گاو و اسب و بیشتر از همه وعدۀ کمال روان می دهد. تشتر سرانجام، به هنگام ظهر، رعدآسا بر دیو اپوش که پیکر اسبی سیاه و کَل را دارد پیروز می شود و باران بر زمین فرو می بارد. پیروزی بر اپوش پیروزی بر رعد و جنجال است که سالی یک بار در تیره ماه و در پهنۀ آسمان تکرار می شود. شکست اپوش برابر است با بارش و باروری و فراوانی غله و رفاه. در اَشتادیَشت می آید که فرّ ایرانی در شکست دادن اپوش سهیم است. در بُندَهِش از پاشیده شدن تخم و نطفۀ همۀ گیاهان و جانوران به کمک باد بر روی زمین سخن رفته است که نشانه هایی از نوزایی زمین پس از پیروزی بر اپوش دارد. نیز ← تیر؛ تشتر_یشت

معنی کلمه تشتر در ویکی واژه

تیشتر:
نام ایزد موکل بر باران که با دیو خشکسالی می‌جنگد.
شِعúرای یمانی ؛ ستاره‌ای پر نور در صورت فلکی سگ بزرگ.

جملاتی از کاربرد کلمه تشتر

ایزد فروغهای سپهری که هفت شد باشد اشاش و هور و مثر ماه و تشتری
آنگهی آبان و خورشید است و ماه و تیر و گوش نام روز تیر اندر نامها تشتر بود
قال عمرو بن العاص: اتیت النّبی ص فقلت ابسط یمینک لابایعک، فبسط یمینه فقبضت یدی، فقال: مالک یا عمرو؟ قلت اردت ان اشترط، قال: تشترط ما ذا؟ قلت ان یغفر لی، قال: اما علمت یا عمرو انّ الاسلام یهدم ما کان قبله و انّ الهجرة تهدم ما کان قبلها و انّ الحجّ یهدم ما کان قبله، و قیل: امروا بالامتناع عن قتال الکفار فی هذه الایة، ثم نسخت بالایة الّتی تلیها و هی قوله: وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ.
« قل». بگو، ای قال تو بهتر از حال، ای قال تو کمال کمال.« یا عبادی» یا، ندای بعید است، یعنی ای دورافتادگان از جادهٔ راه به وسوسهٔ دیو سیاه که چون کاروانی در بیابان حیران شود، بعضی گویند: راه، این سوی است و بعضی گویند: از آنسوی است. دیو گوید: وقت خود یافتم. برود از طرف دور که از راه سخت مخالف باشد، بانگ می زند اهل کاروان را به آوازی که ماند به آواز خویشان ایشان و دوستان و معتمد ایشان به بانگ بلند و سخن فصیح مشفقانه که: بیایید بیایید که راه اینجاست. هان! ای کاروان مؤمنان! هوش و گوش دارید وغره مشوید که در آن بانگ فتنه هاست، کاروان در آن حیرانی چون آن آواز مشفقانهٔ خویشانه بشنوند همه سوی آن دیو روان شوند. چون بسیار بیایند، گویند که: آنکه ما را می خواند، اینجا بود، کجا رفت؟ خواهند که باز گردند که این خود غول بیابان بود. رهزن کاروان بود. دیو گوید: حیف باشد که اینها را بگذارم که باز گردند. بر سر راه باز از دور، از آن سوی گمراهی او را بینند که آواز می دهد که: بیایید، بیایید، از آن گرمتر که اول میگفت. اینجا بعضی از اهل کاروان به گمان افتند که اگر او غمخوار ما بود و چنان که می نمود، چرا نایستاد و آشنائی نداد! به یک نظر به سوی آن دیو می نگرند که سوی او برویم و به یک نظر باز پس می نگرند آن سوی که آمده اند، باشد که از آن طرف کسی پیدا شود، بعضی که از عنایت دورند هم در آن بیابان ضلالت و عناد و فساد در پی آن دیو بر این نسق و بر این شیوه چندان بروند که نه قوت بازگشتن ماند و نه امکان مراجعت. از گرسنگی و تشنگی همه در آن بیابان ضلالت بمیرند، علف گرگان شوند. و بعضی که اهل عنایت باشند در میان بیابان ضلالت، تضرع آغاز کنند که:« ربنا ظلمنا» ظلم کردیم، از راه، سخت دورافتادیم. عجب باشد اگر ما خلاص یابیم. حق تعالی فرشته ای را بفرستد، بلکه نبیی را، رسول معصوم را، مصطفای مجتبی را تا از زبان حق ندا کنند ایشان را از طرف جادهٔ راه راست که:« الذین اسرفوا» ای بندگان حق که اسراف کردید و از راه، سخت دور رفتید تو مپندار که همه اسراف آن باشد که چند در می بگزاف خرج کنی یا چند خروار گندم بی حساب خرج کنی یا میراثی مال بسیار بگزاف به عشرت خرج کنی. اسراف بزرگ ان است که عمر عزیز که یک ساعته عمر را که به صد هزار دینار نیابند که:« الیواقیت تشتری بالمواقیت و المواقیت لاتشتری بالیواقیت» یعنی چون وقت عمر مهلت دهد، یا قوتها و گوهرها توان بدست آوردن، اما به صد هزار یواقیت و جوهر، مواقیت عمر نتوان خریدن.
بابی و امی فاضل فی لفظه ثمن تباع له القلوب وتشتری
قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی کلبی گفت: اهل مکّه گفتند که: یا محمّد! الا اخبرک ربّک بالسعر الرّخیص قبل ان یغلو فتشتری و تربح؟ و بالارض الّتی ترید ان تجدب فترتحل عنها الی ما قد اخصب؟ فأنزل اللَّه هذه الایة. معنی آیت آنست که من بر خود پادشاه نه‌ام، و نتوانم هیچ چیز، نه جلب منفعت نه دفع مضرت از خود، مگر آنکه اللَّه خواهد که توانم، یعنی آن توانم که اللَّه توانایی آن در من آفریند. این تبرؤ است از حول و قوّة و ملک و حکم. گفته‌اند که: این نفع و ضرّ هدایت و ضلالت است. میگوید: لا املک هدی و لا ضلالة.
در کرده، ۹ بند ۳۷ آمده است: تشتر، ستاره رایومند فرهمند را میستاییم که شتابان بدان سوی گراید. چشت بدان سوی پرواز کند، تند به سوی دریای ّ فراخکرت تازد؛ مانند آن تیر در هوا پرآن که آرش تیرانداز، بهترین تیرانداز آریایی، از کوه ائیروخشوث به سوی کوه خوانونت انداخت.