تشاجر

معنی کلمه تشاجر در لغت نامه دهخدا

تشاجر. [ ت َ ج ُ ] ( ع مص ) با یکدیگر خلاف کردن. ( زوزنی ) ( دهار ). منازعت و خلاف کردن دو گروه با هم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نزاع کردن دو کس با هم. ( آنندراج ) ( از متن اللغة ). تخالف و تنازع قوم. بیکدیگر درآمدن آنان در نزاع بمانند اشتباک درختان. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || بر یکدیگر نیزه زدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از دهار ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || چریدن ستور تمام گیاه را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || به خَوزدن رسیدن ِ درخت. ( منتهی الارب ). || درآمدن چیزی در چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از المنجد ).

معنی کلمه تشاجر در فرهنگ معین

(تَ جُ ) (تَ ) [ ع . ] (مص ل . ) با هم نزاع کردن .

معنی کلمه تشاجر در فرهنگ عمید

مشاجره کردن، با هم نزاع کردن، با یکدیگر خلاف و کشمکش کردن.

معنی کلمه تشاجر در ویکی واژه

با هم نزاع کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه تشاجر

هله تا که اهل سنت به مباحت امامت نزنند گوی دولت برِ شیعی از تشاجر
نماید نعمت‌الله خود تفاخر ب شیخ یافعی دور از تشاجر
و در حال تنازع و تشاجر اصلاح استعمال کنند، چنان که تصالح استعمال کنند، تقول: اصلحت بین المنازعین. قال اللَّه تعالی: إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ. و «صلحا» روا بود که نصب علی المصدر باشد، لأنّ الصّلح اسم للمصدر من اصلحت، کالعطاء من اعطیت، و روا بود که نصب او بر مفعول به حمل کنی، چنان که گویی: اصلحت ثوبا. باقی «ان یصالحا» خوانند، بفتح یا و لام و تشدید صاد، و بألف، و أصل آن «ان یتصالحا» است، «تا» در صاد مدغم کردند، لتقاربهما فی المخرج، و درین باب تصالح معروف‌تر است.
راست چو اندر میان مجلس شورا بحث و تشاجر به حلّ و فصل قوانین