تسوید

معنی کلمه تسوید در لغت نامه دهخدا

تسوید. [ ت َ س ْ ] ( ع مص ) مهتر کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ) ( آنندراج ). مهتر گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). سید و رئیس کردن کسی را. ( از متن اللغة ). سید گردانیدن کسی را. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || سیاه کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ). سیاه کردن و کنایه از نوشتن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). رنگ چیزی را سیاه گردانیدن. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || مهتران قومی را کشتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بزرگ قومی را کشتن. ( از متن اللغة ). کشتن بزرگ و مهتری را. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || کوفتن پلاس کهنه را جهت تداوی پشت ریش شتران. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). || دلیر گردانیدن کسی را. ( از متن اللغة ). || دلیر شدن. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه تسوید در فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) سیاه کردن .

معنی کلمه تسوید در فرهنگ عمید

۱. سیاه کردن.
۲. [مجاز] نوشتن.

معنی کلمه تسوید در فرهنگ فارسی

سیاه کردن، سیاه کردن کاغذ، نوشتن
( مصدر ) ۱- سیاه کردن تسوید اوراق . ۲- مسوده کردن پیش نویس کردن . جمع : تسویدات .

معنی کلمه تسوید در ویکی واژه

سیاه کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه تسوید

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ ای یزید من ساعات اللّیل فی ساعات النهار صیفا و یزید من ساعات النهار فی ساعات اللّیل شتاء، وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی إِلی‌ أَجَلٍ مُسَمًّی یعنی الی ان یأتی یوم تکویرها و تسویدها، وَ أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ هذا تهدّد و وعید، ای اذا جاء ذلک الاجل الذی ینقطع فیه جریان الشمس و القمر جازاکم اللَّه علی اعمالکم کلّها.
یکی خمسه ارسال کردم که خامه چو پا بهر تسوید او سوده تارک
منهما ما سطرها اولا بامرالسطان فی نقص اساطیر القسیس و محو اباطیل الابلیس، حاجا علی الخصم بمساوی حججه، سادا علیه فرجه و مخرجه، رادا الیه نباله، راشفا علیه نصاله فسود وجه المنکر بتسویدها و اکدالزامه بتاکیدها و تشیدها و امسی القسیس کانه من رجوم تهوی النجوم فیتبعها شهاب ثاقب من سماء ذات کواکب او ثعلب عدل عن مسلکه و جره الاجل ای مهلکه فاجترا الی الضرغام فی الآجام و لم یعرف حد نفسه حتی توارته الثری فی رمسه.
چو گشت این قصب جامه یعنی که خامه به تسوید این نسخه خوش مشرف
چون در اوایل این تسوید بستان طبیعی در طراوت بود و میوه ربیعی با حلاوت طبع در چمن باغ و خاطر در مسند فراغ بود.
می کنم تسوید شعر و شعر من بیهوده است نامه خود را به بیهوده همی سازم سیاه
و نیز شرط اوفق و رکن اوثق آنست که در میدان این تسوید اسب خود تازم و بر بساط این تمهید نرد خود بازم و در جمله این تصنیف با سرمایه خود سازم، الا مصراعی چند بر سبیل شهادت، نه بر وجه افادت و در جمله.