تزود

معنی کلمه تزود در لغت نامه دهخدا

تزود. [ ت َ زَوْ وُ ] ( ع مص ) توشه برداشتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). توشه برگرفتن. ( زوزنی ) ( آنندراج ). توشه گرفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). زاد سفر برگرفتن. || برای آخرت عمل کردن. ( از متن اللغة ). رسیدن نیزه به پشت گوش کسی : تزود منی طعنة بین اذنیه ؛ اصیب بها. ( اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || داغ بر میان دو چشم کسی گذاشتن : تزود سمة فاضحة بین عینیه ؛ اتسم بها بسعی فیه. ( اقرب الموارد ). || بردن نامه از امیر به عامل وی تا باندازه شأن و وظیفه اش برنده نامه را یاری دهد: تزود من الامیر کتاباً الی عامله ، حمله ُمنه ُ الیه لیستعین به علی شأنه. ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه تزود در فرهنگ معین

(تَ زَ وُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) توشه ساختن ، توشه برگرفتن .

معنی کلمه تزود در فرهنگ عمید

توشه برگرفتن، توشه ساختن.

معنی کلمه تزود در فرهنگ فارسی

( مصدر ) توشه گرفتن توشه ساختن .
توشه برداشتن توشه برگرفتن .

معنی کلمه تزود در ویکی واژه

توشه ساختن، توشه برگرفتن.

جملاتی از کاربرد کلمه تزود

ستبدی لک الایام ما کنت جاهلا ویاتیک بالاخبار من لم تزود
بعضی گفته‌اند زاد آخرت است و این موافق است این آیه را که: «و ان تزودوا خیر الزادا لتقوی».
مَتاعاً لَکُمْ وَ لِلسَّیَّارَةِ یعنی منفعة لکم، یعنی للمقیم و المسافر یبیعون منه و یتزودون منه. پس دیگر باره تحریم صید بر محرم باز آورد، گفت: وَ حُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً ای محرمین، فلا یجوز للمحرم اکل الصید اذا صاد هو، او صید له بأمره، فاما اذا صاد حلال بغیر امره و لا له فیجوز له اکله، و اذا قتله المحرم فهل یجوز للحلال اکله؟ قال الشافعی: یجوز، لانه ذکاة مسلم، و عند ابی حنیفة لا یجوز، و أحله محل ذکاة المجوسی.
یا مقلتی تزود من نظرة الحبیبی زیرا که دیده را نیست بی دیدنش شکیبی
ویاتیک بالاخبار من لم تزود.