ترکش گر
معنی کلمه ترکش گر در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه ترکش گر
هم ز مژگانش دلم را ناوکی بودی نصیب چشم ترکش گر چنین لاغر شکار انداختی
دل طلب یار کرد باز بترکش گرفت دید که در هیچ کس هیچ وفایی نماند
بترکش گر ترا پای ثبات است بر احوال بخیلان التفات است
ز ترکش گر زند تیرم به ترکش من نمی گیرم درین مذهب همی میرم برو ای دل تو کیش آن کن
ز ذوق زخم تیرش این دل من به دندان گوشه ترکش گرفتهست
هر که دنیا دار شد مرگش گرفت هرکه عقبا دار شد ترکش گرفت
گر ملک تیر و کمان درخور بازو کندی بر سر که بردی ترکش او ترکش گر