ترنجیدن

معنی کلمه ترنجیدن در لغت نامه دهخدا

ترنجیدن. [ ت ُ رُ / ت َ رَدَ ] ( مص ) از ترنج +یدن ،پسوند مصدری. ( حاشیه برهان چ معین ). سخت درهم کشیده و کوفته شدن و چین بهم رسانیدن. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). بمعنی سخت و درهم کشیدن و تنگ گرفتن و کوفته شدن و چین بهم رسانیدن. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). انقباض. درهم آمدن. فراهم فشرده شدن. تنخیدن :
جان ترنجیداز غم هجران مرا
از نسیم وصل کن درمان مرا.ابوالعباس.ترنجیده رویش بسان ترنج
دراز است و باریک قد چون ترنج.طیان.بتنجید عذرا چو مردان جنگ
ترنجیدبر بارگی تنگ تنگ عنصری ( از لغت فرس اسدی ، چ اقبال ص 69 ).لختی بترنج ازقبل دینت میان سخت
از بهر تن ای سست میان چند ترنجی.ناصرخسرو.شده برآتش پیکار گوشت پخته و تف
ولیک باز ترنجیده پوست بر تن خام.مسعودسعد.سیب بگفت ای ترنج از چه ترنجیده ای
گفت من از چشم بد می نشوم خود جدا.مولوی ( از فرهنگ جهانگیری ).و رجوع به ترنجیدن شود. || درشت گردیدن. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). و رجوع به ترنجیده و ترنج شود.

معنی کلمه ترنجیدن در فرهنگ معین

(تُ رُ یا تَ رَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - سخت درهم کشیده شدن . ۲ - پُرچین و شکن شدن .

معنی کلمه ترنجیدن در فرهنگ عمید

۱. درهم کشیده شدن، پرچین وشکن شدن، فشرده شدن.
۲. افسرده شدن.

معنی کلمه ترنجیدن در فرهنگ فارسی

درهم کشیده شدن، پروچین وشکن شدن، فشرده شدن
( مصدر ) ( ترنجید ترنجد خواهد ترنجید ترنجنده ترنجیده ) . ۱- سخت در هم کشیده و کوفته شدن . ۲- چین بهم رساندن چین و شکن شدن . ۳- درشت گردیدن .

معنی کلمه ترنجیدن در ویکی واژه

سخت درهم کشیده شدن.
پُرچین و شکن شدن.

جملاتی از کاربرد کلمه ترنجیدن

کمالی نیست پیش اهل دل کس را نرنجاندن بلی در کیش ما از کس ترنجیدن هنر باشد