ترافع

معنی کلمه ترافع در لغت نامه دهخدا

ترافع. [ ت َ ف ُ ] ( ع مص ) بهم چیزی برداشتن. ( زوزنی ) ( آنندراج ) ( المنجد ). بلند کردن چیزی را بواسطه اتفاق در جهد و کوشش دو نفر. ( ناظم الاطباء ). || با هم عرض کردن چیزی را پیش حاکم. ( آنندراج ). رجوع مدعی و مدعی علیه به قاضی مَرْضی الطرفین. ( از ناظم الاطباء ). قصه برداشتن خصمین بداور. ( المنجد ). ترافعا الی الحاکم ؛ تحاکما. ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه ترافع در فرهنگ معین

(تَ فُ ) [ ع . ] (مص ل . ) با هم به پیش قاضی رفتن .

معنی کلمه ترافع در فرهنگ عمید

با هم مرافعه پیش قاضی بردن.

معنی کلمه ترافع در فرهنگ فارسی

( مصدر )با هم بداور شدنبا هم مرافعه پیش قاضی بردن . جمع : ترافعات .

معنی کلمه ترافع در ویکی واژه

با هم به پیش قاضی رفتن.

جملاتی از کاربرد کلمه ترافع

قاضی احمد بن ابی داود در مروت و حسن ترافع، ابن معتز در تشبیه، ابن رومی در نظیر، صولی در شطرنج، ابو محمد غزالی در جمع بین علوم منقول و معقول، ابو ولیدبن رشید در تلخیص کتب طبی و فلسفی پیشینیان
هر دو رفتند بترافع بحضرت مصطفی (ص) تا ایشان را حکم کند. ربّ العزّة در شأن ایشان این آیت فرستاد. رسول خدا (ص) بر ایشان خواند. آن عمّ وی گفت «اطعنا اللَّه و اطعنا الرّسول، نعوذ باللَّه من الحوب الکبیر»، و آن مال بتمامی بوی باز داد. آن جوان چون مال بوی باز رسید دست در نهاد، و نهمار در راه خدا هزینه کرد. رسول خدا گفت: ثبت الاجر و بقی الوزر.
هاروت و ماروت اسمان سریانیان. قال اهل التفسیر و نقلة الحدیث انهما کانا ملکین اسمهما عزا و عزائیل و انّ الملائکة تعجبت من ظلم بنی آدم و استحلالهم المحارم و سفکهم الدماء و قد جاءتهم رسلهم بالبیّنات، فعز و اذلک علیهم، و خاطبوا اللَّه عز و جل فی معناهم، و قالوا هؤلاء الذین جعلتهم فی الارض و اخترتهم، فهم یعصونک... القصّة الی آخرها مفسران و اصحاب حدیث و نقله آثار گفتند فریشتگان آسمان تعجب کردند از ظلم بنی آدم و بی رسمیها و پرده در بدن و خون ریختن ایشان، گفتند خداوندا این زمین داران و خاکیان را بر گزیدی و ایشان ترا نافرمانند. رب العالمین گفت اگر آن شهوت که دریشان مرکب است در شما بودی حال شما همچون حال ایشان بودی همه گفتند. «سبحانک ما ینبغی لنا ان نعصیک» پاکی ترا و بی عیبی ترا، نیاید از ما که در تو عاصی شویم، و نسزد که فرمان ترا خلاف کنیم. رب العالمین گفت اکنون دو فریشته اختیار کنید از همه فریشتگان تا ایشان را بصفت بنی آدم بر آریم و شهوت دریشان مرکب کنیم. هاروت و ماروت را بر گزیدند که از همه عابد تر و خاشع تر بودند. خداوند عز و جل ایشان را بزمین فرستاد تا حکم کنند و کار گزارند میان خلق. و شهوت در ایشان آفرید چنانک در فرزندان آدم، و ایشان را گفت شرک میارید و زنا مکنید و خمر مخورید و خون بناحق مریزید و گوشت خوک مخورید و در حکم و قضا میل و محابا مکنید و جور و جفا مپسندید. ایشان بیامدند و بروز حکم می‌کردند و کار خلق میگزاردند، و بشب بر آسمان میشدند بمتعبد خویش. آخر روزی زنی آمد پیش ایشان بمجلس حکم، با خصمی که داشت و نام آن زن زهره بود نیکو روی که جمال وی بغایت کمال بود و گفته‌اند که پادشاه زاده بود از دیار فارس، و در دل ایشان هواء آن زن افتاد بیکدیگر باز گفتند، آن گه ترافع و حکم آن زن در تأخیر نهادند، تا وی را بخانه خواندند و کام خود از وی طلب کردند. آن زن سر وا زد آن گه گفت. اگر شما را مرادی است از من بت پرست باید شدن چنانک آن زن، و قتل کردن و خمر خوردن. ایشان گفتند این نه کار ماست که ما را از این نهی کرده‌اند و پرهیز فرموده. آن روز رفت دیگر روز همین حدیث بود و جواب همان. سدیگر روز هوی بغایت رسید و صبرشان برمید، گفتند از آنچه فرمودی خمر خوردن آسانتر است. ندانستند که خمر خود مجمع جنایت است، و اصل گناهان
دو کس به محضر مأمون ترافع همی کردند. یکی از آن دو صدای خویش بلندتر کرد. مأمون گفت: ای فلان، حق با کسی است که دلایلش محکم تر است نه آن که صدایش شدیدتر.
نیز قتیل الجن سعد بن عباده، ذوشهادتین خزیمه بن ثابت انصاری در ترافع یهودئی بر دین رسول خدا(ص) شهادت داد، ذوعینین قتاده بن نعمان که به جنگ احد چشمانش را از دست داد و رسول خدا(ص) چشمانش را بوی بازگرداند