تخلیف

معنی کلمه تخلیف در لغت نامه دهخدا

تخلیف. [ ت َ ] ( ع مص ) واپس گذاشتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). بازپس گذاشتن. ( دهار ). سپس انداختن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). حدیث : حتی ان الطائر لیمر بجنباتهم فمایخلفهم ؛ ای یتقدم علیهم و یترکهم وراءَه. ( اقرب الموارد ). || گذاشتن اثقال را پس پشت. ( منتهی الارب ). گذاشتن بارهای خود را پس پشت. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || یک خِلْف ببستن. ( تاج المصادر بیهقی ). بستن یک سر پستان ناقه را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || خلیفه گردانیدن کسی را بجای خود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خلیفه گردانیدن کسی را. ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ).

معنی کلمه تخلیف در فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) کسی را جانشین خود قرار دادن .
( ~. ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) سپس انداختن کسی را، واپس هشتن ، باز پس گذاشتن . ۲ - (اِمص . ) بازپس گذاری ، ج . تخلیفات .

معنی کلمه تخلیف در فرهنگ عمید

۱. خلیفه گردانیدن کسی به جای خود.
۲. کسی یا چیزی بعد از خود باقی گذاشتن، واپس گذاشتن.

معنی کلمه تخلیف در فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) سپس انداختن کسی را وا پس هشتن باز پس گذاشتن . ۲- ( اسم ) باز پس گذاری .جمع تخلیفات .

معنی کلمه تخلیف در ویکی واژه

کسی را جانشین خود قرار دادن.
سپس انداختن کسی را، واپس هشتن، باز پس گذاشتن.
بازپس گذاری،
تخلیفات.

جملاتی از کاربرد کلمه تخلیف

وَ عَلَی الثَّلاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا این تخلیف درین موضع نه بر آن معنی تخلیف است که در سورة الفتح گفت: سَیَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ این تخلیف آن بود که خدای منافقان را از غزاء رضوان و از بیعة رضوان با پس کرد بخذلان آن که آن نیکویی از ایشان دریغ داشت، هم چنان که جایی دیگر گفت ثبطهم و هم چنان که رسول خدا گفت: لا یزال اقوام یتأخّرون عن الجماعات حتی یؤخّرهم اللَّه.
وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ گفتند این خدایان ما بهتر یا عیسی اگر عیسی بآتش شاید بتان، هم شاید. قول دوم آنست که این مثل مشرکان زدند ایشان که ملائکه را دختران گفتند یعنی اذا جاز أن یکون عیسی ابن اللَّه، جاز أن تکون الملائکة بنات اللَّه. باین قول، إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ مؤمنان‌اند که این سخن بر ایشان صعب آمد از آن برگشتند و دیگران را از آن برگردانیدند قال قتادة: یصدون ای یخرجون و قال القرظی: یضجرون. قول سوم آنست که الضارب للمثل هو اللَّه عز و جل این مثل آنست که اللَّه زد در قرآن که إِنَّ مَثَلَ عِیسی‌ عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ. مثل عیسی بنزدیک اللَّه چون مثل آدم است آدم را بیافرید از خاک بی‌پدر و بی‌مادر، عیسی را بیافرید از باد بی‌پدر. در تخلیف بنزدیک اللَّه در قدرت او هر دو یکی‌اند. چون این آیت فرو آمد کافران گفتند محمد می‌خواهد که ما او را خدای خوانیم و او را پرستیم چنانک ترسایان عیسی را پرستیدند: باین قول إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ مشرکان قریش‌اند که از ضرب مثل برمیگشتند و می‌خندیدند وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ، یعنون محمدا خدایان ما به‌اند پرستیدن را یا محمد یعنی که خدایان خود فرونگذاریم و او را پرستیم، یَصِدُّونَ بضم صاد قرائت نافع و ابن عامر و کسایی است و باقی بکسر صاد خوانند هما لغتان مثل یعرشون و یعرشون ما ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلًا ای انهم قد علموا انک لا ترید منهم ان ینزلوک منزلة المسیح و ما قالوا هذا القول الّا جدلا ای خصومة بالباطل و علی القول الاول ما ضربوا هذا المثل لک الا جدلا بالباطل لانهم علموا ان المراد من قوله إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ هؤلاء الاصنام دون عیسی (ع) بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ حاذقون فی الخصومه.
و اما آن کس که از تخلیف اهل و ولد و مال و ملک خائف و متأسف بود باید بداند که حزن استعجال ألمی و مکروهی است برانچه حزن را دران فایده نیست، و علاج حزن بعد ازین یاد کنیم.
این تخلیف اینجا در این سورة آن بود که رسول خدا ایشان را با خانها فرستاد و از پیش خویش باز کرد و آنکه که با مدینه آمد، پیش او آمدند و اقرار دادند و در شأن ایشان این آیت فرو آمد وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ رسول خدا فرمود که با ایشان بیع و شری مکنید و با ایشان سخن مگویید و ایشان را فرمود که گرد زنان خویش مگردید پس زن هلال بن امیه نزدیک رسول خدا آمد گفت: یا رسول اللَّه! هلال مردی پیر است چندان بگریسته که او را بیم هلاک است و اگر او را مراعات نکنم و نان خورش از بهر وی راست نکنم از ضعف و سستی هلاک شود. رسول گفت دستوری هست که تعهد کنی اما صحبت روا نیست پس همه خلق از ایشان دوری گزیدند و با ایشان هیچ سخن نمیگفتند. کعب بن مالک گوید معاذ را سلام کردم جواب نداد، سخن گفتم از من اعراض کرد، گفت خدای داند که من او را و رسول او را دوست میدارم کعب گوید پس مردی را دیدم که مرا طلب همی کرد نزدیک من آمد و نامه بمن داد از ملک غسّان، مضمون این نامه آن بود که: بما رسید که این مرد ترا بیازرده است و ترا مهجور کرده اگر نزدیک من آیی ترا نزدیک من نیکوئیها بود. گفت جهان بر من تاریک شد که شومی معصیت من بدانجا رسید که مشرک را بمن طمع افتاد، آن نامه پاره پاره کردم و بینداختم و از قبیله و عشیره و خویش و پیوند خود بریدم بر سر کوهی خیمه زدم همی‌گریستم تا پنجاه روز بر آمد پس رسول خدا در خانه ام سلمه بود و شب دو بهره گذشته که گفت یا ام سلمه خبرداری که خدای تعالی توبه ایشان قبول کرد و آیت فرستاد: لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَی النَّبِیِّ تا بآخر هر دو آیت. کعب گفت من در نماز بودم که خلق را دیدم روی بمن نهاده همی آواز شنیدم از سر کوه که یا کعب بن مالک خدای تعالی توبه شما قبول کرد. من جامه خویش، مبشّر را بخشیدم، جامه دیگر در پوشیدم و آمدم بنزدیک رسول خدا، ابو بکر و عمر و جماعتی صحابه را دیدم که باستقبال من همی آمدند و مرا بشارت همی دادند و تهنیت همی کردند، تا آمدم نزدیک رسول خدا او را دیدم چون ماه تابان و خورشید رخشان گفت یا کعب ترا بشارت باد که خدای تعالی توبه شما قبول کرد و شما را باز پذیرفت و این آیت بر خواند: وَ عَلَی الثَّلاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّی إِذا ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ این با بمعنی مع و الرحب السعة. یقال: فلان رحیب الصدر ای واسع الصدر. و منه قوله مرحبا، و منه سمی عرصة المسجد رحبة. و الرحاب العراض. یقال: رحّب به اذا قال مرحبا. قال المفسرون: ضیّق الارض علیهم بانّ المؤمنین منعوا من کلامهم و معاملتهم و ازواجهم باعتزالهم و کان النبی (ص) معرضا عنهم.
من همچنین می‌خواهم این‌جا به صادقانه به مسئله‌ای بسیار دشوار اشاره کنم. ما الان می‌توانیم بی پرده دربارهٔ این در بین خودمان صحبت کنیم، و با این حال هیچ وقت به‌طور عمومی این را مورد بحث قرار نخواهیم داد. درست همان‌طور که در ۳۰ ژوئیه، ۱۹۳۴، برای انجام وظیفه‌مان آن طور که دستور داده شده بود تعلل نکردیم و [...] من الان دارم به تخلیفه یهودیان اشاره می‌کنم، به نابودکردن مردم یهود.