تحریق. [ ت َ ] ( ع مص ) نیک سوزانیدن. ( تاج المصادربیهقی ). نیک بسوختن. ( زوزنی ). سوختن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). نیک سوختن و سوزانیدن. ( آنندراج ). نیک سوزانیدن چیزی را به آتش. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) : وآن خیالی باشد و ابریق نی قصد آن دلاله جز تحریق نی.مولوی ( مثنوی ).|| تشنه کردن چراگاه ، شتران را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). || تحریق در این مصراع : «و ان تکن الحوادث حرقتنی » بمعنی اصابت است. ( ازاقرب الموارد ).
معنی کلمه تحریق در فرهنگ معین
(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) سوزانیدن .
معنی کلمه تحریق در فرهنگ عمید
سوزاندن.
معنی کلمه تحریق در فرهنگ فارسی
( مصدر ) سوختنسوزانیدن . جمع : تحریقات.
معنی کلمه تحریق در ویکی واژه
سوزانیدن.
جملاتی از کاربرد کلمه تحریق
فلمّا لزمتهم الحجة و عجزوا عن الجواب. «قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ» باهلاک من یعیبها. «إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ» امرا فی اهلاکه. روایت کردند از ابن عمر که گفت آن کس که ایشان را ارشاد کرد بتحریق ابراهیم مردی بود از اعراب فارس ازین کردان دشت نشین، نام وی هیزن، و قیل هیون. ربّ العزّه او را بزمین فرو برد، هنوز میرود تا قیامت، پس نمرود جبّار گفت تا حظیرهای ساختند گرد آن دیوار بر آوردند طول آن شصت گز، و ذلک قوله تعالی: «قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْیاناً، فَأَلْقُوهُ فِی الْجَحِیمِ» و گفت تا هر کسی از هر جانب هیمه کشیدند هم شریف و هم وضیع یک ماه، و گفتهاند چهل روز، و گفتهاند یک سال، و آن را بزرگ طاعتی میدانستند، تا آن حد که زن بیمار میگفت: لئن عوفیت لأجمعن الحطب لابراهیم. بعد از یک سال که هیمه جمع کردند آتش در آن زدند، آتشی عظیم بر افروختند و ابراهیم را دست و پای بستند و غل بر گردن نهاده در منجنیق نهادند تا بآتش افکنند، روایت کنند که آن ساعت فریشتگان آسمان آواز بر آوردند و هر چه در زمینست بیرون از ثقلین، و گفتند: ربّنا لیس فی ارضک احد یعبدک غیر ابراهیم یحرّق فیک فاذن لنا فی نصرته، فقال اللَّه تعالی انّه خلیلی لیس لی خلیل غیره و انّا الهه، لیس له اله غیری. فان استغاث بکم فاغیثوه و ان استنصرکم فانصروه، و ان لم یدع غیری، و لم یستنصر سوای و لم یستغث الّا بی فخلّوا بینه و بینی.
چیست این اتمام تحریق حجاب پرده واشد منکشف شد آفتاب