تجبیر

معنی کلمه تجبیر در لغت نامه دهخدا

تجبیر. [ ت َ ] ( ع مص ) شکسته وادربستن. ( تاج المصادر بیهقی ). شکسته بستن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بستن شکسته را. ( ناظم الاطباء ). التیام یافتن استخوان شکسته. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). || نیکو کردن حال کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نیکو گردانیدن و نیکو حال شدن. ( آنندراج ). || توانگر گردانیدن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || نیکو شدن حال فقیر و مستغنی شدن او پس از تنگدستی. ( از قطر المحیط ). || جَبَّرَ اﷲُ یُتْمَه. ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه تجبیر در فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - هر چیز شکسته را بستن . ۲ - شکسته بندی .

معنی کلمه تجبیر در ویکی واژه

هر چیز شکسته را بستن.
شکسته بندی.

جملاتی از کاربرد کلمه تجبیر

تجدید عهد غم کن و تجبیر رنج هجر از وصل روح بخش دلاسای کربلا