تثاقل

معنی کلمه تثاقل در لغت نامه دهخدا

تثاقل. [ ت َ ق ُ ] ( ع مص ) گرانی کردن. ( زوزنی ) ( ترجمان عادل بن علی ). گرانی خاطر. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). کاهلی کردن و پس ماندن از آن و خویشتن را گران ساختن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ): تثاقل عنه ثقل و تباطاء. ( قطر المحیط ). گرانی نمودن. ( از اقرب الموارد ). || چیزی را با سنگینی لگدمال کردن. ( از اقرب الموارد ). || بددلی کردن قوم در جنگ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). گرانی کردن قوم هنگام یاری خواستن از ایشان. ( از قطر المحیط ). || گرانبار شدن. ( غیاث اللغات ).

معنی کلمه تثاقل در فرهنگ معین

(تَ قُ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) سنگین شدن . ۲ - (اِمص . ) سنگینی .

معنی کلمه تثاقل در فرهنگ عمید

۱. سنگین شدن.
۲. سنگینی.
۳. [مجاز] تنبلی

معنی کلمه تثاقل در ویکی واژه

سنگین شدن.
سنگینی.

جملاتی از کاربرد کلمه تثاقل

نی‌نی که همی پَستَیم از قوّت هستیست چون میوه‌که از شاخ درافتد ز تثاقل
وَ إِذا قِیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا قرأ اهل المدینة و الشام و عاصم بضم الشینین و قرأ الآخرون بکسرهما و هما لغتان و المعنی: اذا قیل لکم ارتفعوا عن مواضعکم و تحرّکوا حتی توسّعوا لاخوانکم فافعلوا. و قال عکرمة و الضحاک: کان رجال یتثاقلون عن الصلاة اذا نودی لها، فقیل لهم: انهضوا الی الصلاة و الذکر و عمل الخیر و قیل: معناه لا تطیلوا المکث عند رسول اللَّه (ص) فانّ له حوائج کقوله و لا مستأنسین لحدیث.
عرب گوید ما منعنی ان افعل کذا الا فلان ای: ما امتنعت الا من اجل فلان. قال اللَّه عزّ و جلّ: وَ ما مَنَعَنا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآیاتِ إِلَّا أَنْ کَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ ای و ما امتنعنا ان نرسل بالایات الا ان کذّب بها، فان اللَّه عزّ و جلّ لا مانع له. باز نمود که آن نفقات ایشان که پذیرفته نیامد از آن است که ایشان بخدای و رسول کافراند و در نماز کسلان و متثاقل‌اند از آن که گوش بثواب آن ندارند و انفاق بر ایشان دشوار است، از آنکه بر خود چون غرامتی و تاوانی میدانند.
خص الرّجال بالذّکر فی هذه البیوت لانّه لیس علی النساء جمعة و لا جماعة فی المساجد، و خص التّجارة بالذّکر لانّها اعظم ما یشتغل بها الانسان عن الصلوات و الطاعات، و اراد بالتّجارة الشری فیکون المعنی لا یشغلهم شری. «وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ» ای رفضوا الدّنیا و اشتغلوا بذکر اللَّه، و قیل یبیعون و یشترون و اذا حضرت الصلاة قاموا الیها متثاقلین، روی سالم عن ابن عمر انّه کان فی السوق فاقیمت الصلاة فقام النّاس و اغلقوا حوانیتهم فدخلوا المسجد فقال ابن عمر: فیهم نزلت. «رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ».
وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ بنصرة دین اللَّه و نبیه غیر متثاقلین عن النفیر الی اعدائه مطیعین للَّه و رسوله قیل هم اهل الیمن و قیل هم: ابناء فارس.
پس ربّ العالمین این آیت منسوخ کرد بآنچه گفت لَیْسَ عَلَی الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَی الْمَرْضی‌... الایه ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ من التثاقل الی الارض إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ما لکم من الثواب و الجزاء. و روی ثابت عن انس ان ابا طلحة قرأ سورة برائة فاتی علی هذه الایه انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا فقال ای بنیّ جهّزونی جهّزونی فقال بنوه: یرحمک اللَّه قد غزوت مع النبیّ حتی مات و مع ابی بکر و عمر حتّی ماتا فنحن نغزو عنک فقال لا، جهّزونی. فغزا البحر فمات فی البحر فلم یجدوا له جزیرة یدفنونه فیها الا بعد سبعة ایّام فدفنوه فیها و لم یتغیّر. و قال الزهری خرج سعید بن المسیب الی الغزو و قد ذهبت احدی عینیه فقیل له انک علیل صاحب ضرّ فقال استنفر اللَّه الخفیف و الثقیل ای الصحیح و المریض فان لم یمکننی الحرب کثرت السواد و حفظت المتاع.
و فرقتی آن بودند که بر ایشان آن فرمان دشخوار آمد اما طاعت خدای و رسول ایثار کردند بر هوا و مراد خویش و فرمان را گردن نهادند و عزم رفتن کردند. سوم فرقت با مراد و هواء خویش بر نیامدند و دستوری تخلف خواستند و رسول خدا ایشان را دستوری داد. در شان ایشان این آیت آمد ما لَکُمْ استفهام انکار است یعنی ای شی‌ء لکم: چه بودست شما را و چه رسید که چون شما را بغزو فرمودند اثَّاقَلْتُمْ، ای تثاقلتم و تباطأتم و ملتم الی الاقامة بالمدینه. این چنان است که کسی گران خیز را گویند زمین وی را بگرفت. و قیل معناه اطمأننتم الی الدنیا و رکنتم الی شهواتها. أ رضیتم بنعیم الحیاة الدنیا من نعیم الآخرة فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ ای ما یتمتع به فی الدنیا قلیل عند ما یتمتع به اولیاء اللَّه عز و جل فی الجنة. آن گه ایشان را در آن تخلف که کردند بیم داد و تهدید کرد گفت. إِلَّا تَنْفِرُوا نفیر نامی است سپاه را، میگوید: اگر شما با این سپاه اسلام بیرون نشوید بجنگ روم خدای شما را عذاب کند یعنی بامساک المطر و الجدوبة و القحط و ظفر الاعداء.
قوله: فَاسْعَوْا إِلی‌ ذِکْرِ اللَّهِ فالذّکر ها هنا الخطبة علی قول الجمهور، و قیل: هو صلاة الجمعة و المعنی: اجیبوا و اقصدوا الی صلاة الجمعة غیر متثاقلین. وَ ذَرُوا الْبَیْعَ یعنی: البیع و الشّری لانّ اسم البیع یتناولهما جمیعا و انّما یحرم البیع و الشّری عند الاذان الثّانی و قال الزهری و عند خروج الامام و کان ینادی فی الاسواق فی الزّمان الاوّل اذا اذن للجمعة حرم البیع و رای القاسم بن محمد بن ابی بکر امرأته تشتری عطرا فخرج القاسم الی الجمعة فوجد الامام قد خرج، فلمّا رجع امر اهله بردّ البیع. و مذهب الفقهاء انّ البیع یصحّ و ان کان محرّما. و قال عطاء بن ابی رباح: یحرم البیع و الرّقاد و اللّهو و الضیعاة و ان یکتب کتابا و ان یأتی الرجل اهله. ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ ای ذلک الّذی ذکرت من حضور الجمعة و ترک البیع و الاستماع الی الخطبة و اداء الفریضة خیر لکم من المبایعة. إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ مصالح انفسکم.
و چون در محفلی شود مرتبت خود نگاه دارد نه بالاتر از حد خود نشیند و نه فروتر، و اگر مهتر آن قوم که نشسته باشند او بود حفظ رتبت ازو ساقط باشد، چه هر کجا او نشیند صدر آن جا بود، و اگر غریب بود و نه به جای خود نشسته بود چون وقوف یابد با حد خود آید، و اگر جای خود خالی نیابد جهد مراجعت کند بی آنکه اضطرابی یا تثاقلی ازو ظاهر شود.
بامالت لام قراءت حمزه و کسایی است، و معنی کسالی، متثاقلین است. یعنی گران آید بر منافقان نماز کردن، از بهر آنکه نه حق بینند بر خود واجب. خبر درست است که مصطفی (ص) گفت: «ما بال رجال یتخلّفون عن صلاة الصّبح؟ لو یعلمون ما فیهما لاتوها حبوا، و لو دعی‌احدهم الی مرّ مائتین حسنتین او الی کراع لاجاب، و لقد هممت ان آمر فتیانی ان یأتوا بحزم الحطب ثم آمر المنادی فیقیم بالصّلاة فأحرق علی بیوت اقوام لا یشهدون الجماعة.