تاوستن. [ وَ / وِ ت َ ] ( مص ) مقاومت کردن : عدوی تو تنست ای دل حذر کن نتاوی با کس ار با او نتاوستی.ناصرخسرو ( دیوان ص 473 ).
معنی کلمه تاوستن در فرهنگ معین
(وِ تَ ) (مص ل ) توانستن .
جملاتی از کاربرد کلمه تاوستن
لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها بر ننهد خدای بر هیچ تن مگر توان آن لَها ما کَسَبَتْ هر تن راست آنچه بکردار کند از نیکی وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ و بر هر تن است از بدی آنچه کند رَبَّنا رسول گفت و مؤمنان خداوند ما لا تُؤاخِذْنا مگیر ما را إِنْ نَسِینا اگر فراموش کنیم أَوْ أَخْطَأْنا یا بی قصد خطایی کنیم رَبَّنا خداوند ما وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً بر ما منه گرانباری در فرمان و در پیمان کَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا چنانچه بریشان نهادی که پیش از ما بودند رَبَّنا خداوند ما وَ لا تُحَمِّلْنا بر ما منه ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ چیزی که تاوستن نیست ما را و از آن وَ اعْفُ عَنَّا و فراخ فرا گذار از ما وَ اغْفِرْ لَنا و بیامرز ما را وَ ارْحَمْنا و ببخشای بر ما أَنْتَ مَوْلانا تو خدای مایی یار و مهربانی فَانْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ (۲۸۶) یاری ده ما را بر گروه کافران.
با عیب خریدهای مرا روز نخست پیر طریقت گفت: خداوندا! تو ما را جاهل خواندی، از جاهل جز از جفا چه آید؟! تو ما را ضعیف خواندی، از ضعیف جز از خطا چه آید؟! خداوندا! بر نتاوستن ما با نفس خود از آن ضعف انگار، و دلیری و شوخی ما از آن جهل انگار. خداوندا! تومان برگرفتی و کس نگفت که بردار، اکنون که برگرفتی بمگذار، و در سایه لطف خود میدار!
تا دست دعاوی و اباطیل ایشان فرو بست! ما آن خداوندیم که در راه ما عنکبوتی شحنگی کند، مرغی مبارزی کند، پشهای سپاه سالاری کند، غاری راز داری کند، عصائی در صحرایی اژدهایی کند، آبی فرمانبرداری کند، آتشی مونسی کند، درختی سبز مشعله داری کند، سگی عاشقی کند، موری مذکّری کند، سنگی مسبّحی کند، کس را با قهر ما تاوستن نیست و از عذاب و عقاب ما رهایی جستن نیست. دور افتادند و غلط پنداشتند اصحاب فیل که قصد تخریب خانه ما کردند، خانهای که طراز اضافت بیت اللَّه بر آستین اعزاز او کشیده، از سنگ بر آورده، لیکن مغناطیس دلهای مؤمنان ساخته! ابراهیم و اسماعیل را گفتیم که: مرا خانهای بنا کنید بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ از مشتی سنگ خاره، از یک جانب او برّ بینهایت و از یک جانب او بحر بیغایت. اگر خانهای بودی از یاقوت و لعل و زبرجد یا در میان بساطین و ریاض و انهار و اشجار بودی، اگر کسی بوی میل کردی عجب نبودی، عجب آنست که مشتی سنگ بر هم نهاد و بادیه مردم خوار راه وی ساخته و صد هزار اعرابی جلف سخت دل بیرحمت بر راه وی نشانده و آن گه آتش عشق عشّاق هر روز تیزتر! گویی آن کعبه شمعیست افروخته و حاجیان پروانهاند بیصبر گشته، از هزار فرسنگ میشتابند و پروانه وار خویشتن را درو میسوزند، و ایشان که بعذری ازو باز ماندهاند و در آرزوی جوار و طواف او بگداختهاند این نوحه همی کنند:
رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا لا تحمّلنا و لا تحمّل علینا یکسانست، وَ لا تُحَمِّلْنا غایت تر است. ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ الطّاقة و الطوق واحد و هی القوة. میگوید بر ما منه آنچه تاوستن نیست ما را بآن، یعنی اعمال و احکام گران درین جهان، و عذاب دوزخ در آن جهان. و گفتهاند حدیث نفس و وسوسه است، و اجابت این دعا آنست که اللَّه گفت لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها. قومی از متکلمان که تکلیف ما لا یطاق جائز دارند، این آیت گویند، دعا کردن ببازداشت تکلیف ما لا یطاق دلیل است که آن متصور است و جائز، که اگر متصور نبودی این درخواست محال بودی، خصم ایشان جواب می دهد که آنچه میخواهند نه بازداشت تکلیف ما لا یطاق است، و نه تکلیف ناممکن، بل که اعمال و شرایع گران است، که طاقة آن دارند، لکن برنج و دشخواری، از اللَّه میخواهند، تا آن رنج و دشخواری بر ایشان ننهد، چنانک بر پیشینیان نهاد. این همچنانست که کسی گوید ما اطیق کلام فلان، من طاقت سخن فلان ندارم، نه آن خواهد که در قدرت من نیست شنیدن سخن وی، و لکن معنی آنست که شنیدن سخن وی بر من گرانست، این همچنین است. وَ اعْفُ عَنَّا و فراخ گذار از ما، از اینجاست که گویند فعلی الدنیا العفاء یعنی فراخ فرا گذار تا شود،و فی الخبر: «یا بن جعثم اذا اصبحت آمنا فی سربک، معافا فی بدنک، عندک قوت یومک، فعلی الدنیا العفاء»
وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ و یاد کن قارون را و فرعون را و هامان را وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسی بِالْبَیِّناتِ بایشان آمد موسی بپیغامها و نشانهای روشن فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ گردن کشیدند در زمین وَ ما کانُوا سابِقِینَ (۳۹) پیش نشدند از ما و با ما برنیامدند و با ما نتاوستند.
وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ هر چند که بطعام دلاسا و نیازمندان. وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ و هر که باز داشتند ازو نتاوستن با خویشتن در کار مال دنیا فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۹). ایشان آنند که بنیک روز بماندند.